Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نيمه رمضان، ولادت امام حسن(ع)

نيمه رمضان، ولادت امام حسن(ع)

من: حسن بن محمد، پسر رسول خدا (ص)!

ولادت
هنوز شيريني پيروزي کارزار بدر بر مشرکان مکه، در خاطره ها باقي بود که خاندان پيامبر(ص) چشم خود را به مولودي مبارک روشن ديدند. در روز هفتم، پيامبر (ص) فرمود طفل را در ملحفه اي سفيد بپيچند و نزد او آورند. فاطمه (س) به علي(ع) گفت: نامش را تو انتخاب کن، ولي علي در جواب گفت: در اين امر بر پيامبر پيشي نمي گيرم.

پيامبر اکرم (ص)، طفل را در بغل گرفت، بوئيد و بوسيد و زبانش را در دهانش گذاشت تا حُسن سرشت و عطر پاک نبوت، خمير مايه اي در جانش تزريق نمايد. اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ چه زيبا مي نمود. اما چه زيباست نام پر طراوت «حسن»، بعد از آنکه علي(ع) نام گذاري را به پيامبر(ع) واگذار کرد، او نيز اين امر را به جبرئيل واگذاشت تا نامي آسماني بر نوه اش نهاده شود. جبرئيل گفت: چون نسبت علي به تو مانند نسبت هارون به موسي است نامش «ابن هارون» باشد. اما پيامبر خواستار نام شد، نه کنيه! جبرئيل نام «شُبَّر» را پيشنهاد کرد و پيامبر باز، نامي عربي خواستار شد. در اين هنگام نام «حسن» از آسمان آمد و نام برادرش «حسين» هم از همان «حسن» مشتق شد. ابوالحسن نسّاب گويد: خداوند اسم حسن و حسين(عليهما السلام) را مخفي کرده بود تا بر اين دو نهد. در عرب تا به حال کسي به اين اسم نام نهاده نشده بود؛ اگر هم بوده حَسِن و حَسِين بوده و حَسَن به فتح حاء و سين جز کوه معروفي، بر شخصي نهاده نشده بود.

تاريخ ولادت حسن بن علي(ع) را برخي، ماه رمضان در سال دوم هجرت مي دانند. اما مشهور، تولد را نيمه رمضان المبارک سال سوم هجرت مي دانند. پيامبر گوسفندي را، عقيقه کرد و مادرش فاطمه (س) به اندازه وزن موهاي سرش نقره صدقه داد. روزي ام فضل به پيامبر گفت: يا رسول الله! در عالم رؤيا ديدم عضوي از اعضاي شما در خانه من است. پيامبر فرمودند: فرزندي توسط فاطمه به دنيا مي آيد و تو مادر رضاعي او خواهي شد و او را کامل شير خواهي داد. شباهت زياد «حسن» به پيامبر باعث شد که پيامبر اين شباهت را به زبان بياورد: «اشبهتَ خَلقي و خُلقي» . حتي انس بن مالک به نحو انحصاري مي گويد: جز حسن هيچ کس شبيه ترين به رسول خدا نيست. رخساري سفيد، آميخته به سرخي، سياهي چشمان در کنار سفيدي آن که درخشش خاصي دارد، موهاي در هم پيچيده و انبوه، عضلات و استخوان هاي درشت اندام، هوش و ذکاوت سرشار و ... برخي از شمايل توصيف شده توسط راويان و مورخان در وصف اوست.

علاقه وافر پيامبر(ص) به حسن چيزي نيست که عيان نبوده باشد. شرکت پيامبر در بازي هاي کودکانه حسن و برادرش حسين که پيامبر مرکوب و آن ها راکب اند، هماره زبان زد بود.

«حسن» هنگامي که کودکي هفت ساله بيش نبود در مجلس رسول خدا(ص) حاضر مي شد و گويا مي شنيد آنچه را که پيامبر از رساننده وحي مي شنود و همان کلام را حفظ و در بازگشت به خانه، براي مادرش فاطمه(س) باز مي گويد و... . مسلمانان شايد خيلي وقت ها آيه شريفه: «کِفلَينِ مِن رَحمَتِه» را در قرآن مي خواندند، روايت ابن عباس را که مي گفت: کفلين همان حسن و حسين اند، به يادشان مي آمد.

کنيه اش ابومحمد و القابش: التقي، الطيب، الزکي، السيد، السبط، الوليّ و ... گفته شده است. پيامبر حسن و برادرش حسين را دو گل خوشبوي وحي و دو سرور جوانان اهل بهشت مي داند و هنگامي که پيامبر در خانه ام سلمه بود و آيه تطهير نازل شد، پيامبر خدا(ص)، فاطمه، حسن و حسين را فراخواند و آن ها را به زير کساء برد و برايشان دعا کرد: که خدايا! اين ها اهل بيت من هستند، آن ها را از پليدي دور بدار . اين دعاي پيامبر و دعاي ديگر او که فرمودند: خدايا! من حسن و حسين را دوست دارم پس تو هم آن ها و کساني که آن دو را دوست دارند دوست بدار؛ در ذهن مسلمانان آن روز نقش بست.

کريم اهل بيت(ع)
کمتر کسي است که از جود و سخا و رأفت و مهرباني و حلم او نکته اي نگفته باشد. روزي مردي شامي همين که چشمش به امام حسن(ع) افتاد او را به باد فحش و ناسزا گرفت. گويا از باند معاويه بود يا حداقل مفتون تهاجم تبليغاتي وي بر خاندان پيامبر شده بود. امام در حالت سکوت و وقار، ناسزاهاي او را شنيد. پس از اتمام اهانت و تند خويي هاي مرد شامي، آن مرد را در بغل گرفت و از گرسنگي و تشنگي و خستگي اش در طول سفر از شام تا عراق جويا شد تا اگر گرسنه يا تشنه، يا بي لباس است يا بي مسکن، حاجاتش را بر آورده سازد. تنها حرفي که مرد شامي پس از گريه اش توانست بگويد اين بود:« اَللهُ اَعلمَ حَيثُ يَجعلُ رِسالَتَه».

روزي ديدند امام حسن(ع) طعامي را تناول مي کند و به ازاي هر لقمه طعامي که تناول مي کند ، لقمه اي جلوي سگي مي اندازد. از امام سؤال شد چرا سگ را طرد نمي کني؟! فرمود: من حيا مي کنم صاحب روحي گرسنه نگاه کند و من طعامي تناول کنم. براي حسن بن علي(ع) کسر شأن نيست که با رداي امامت با عده اي از مساکين و فقراي عراق بر سر يک سفره هم غذا شود و خود پس از آن، ميزبان آن ها شود و با دست خود از آن ها پذيرايي نمايد. و در يک کلام، حسن بن علي(ع) بارهاـ وبه قولي سه بارـ، تمامي اموالش را در راه خدا بذل و بخشش نمود.

عبادت امام حسن(ع)
امام صادق(ع)، به نقل پدرشان(ع) و ايشان هم به نقل از پدرشان سيد العابدين(ع)، حسن بن علي(ع) را عابدترين، زاهدترين وافضل مردم زمان ناميده و مي فرمايد: جدم بارها با پاي پياده-برخي با پاي برهنه- ،به حج رفت [بر اساس برخي نقل ها تا بيست مرتبه]. او هماره، هنگامي که نام مرگ ، قبر، بعث و نشور، عبور بر صراط وعرضه اعمال بر خداوند را به ياد مي آورد، مي گريست و... در نمازش در مقابل عظمت خالق به خود مي پيچيد.

فرزندانفرزندان امام حسن(ع) را 15 تن ذکر کرده اند. فرزند ارشدش، زيد بن حسن، فردي جليل القدر، کريم الطبع و قابل احترام توصيف شده است. وي والي صدقات و موقوفات علي(ع) در عصر خود بود. از ميان فرزندان امام حسن(ع) چند تن در رکاب امام حسين(ع) در کربلا شمشير زدند؛ به جز حسن بن حسن بن علي، معروف به حسن مثني که گويا داماد امام حسين بود، که به اسيري رفت، عمرو، ابوبکر، قاسم، عبدالله اصغر، اکبر و بُشر، همگي در سرزمين کربلا به شهادت رسيدند.

امام حسن(ع) در زمان پيامبر(ص) و علي(ع)
امام حسن 7 ساله بود که پيامبر از دنيا رفت، ولي با اين حال در عرصه هاي سياسي و اجتماعي با پيامبر کم و بيش شرکت داشت. در سال هشتم هجرت درمباهله با نصاراي نجران، و همچنين در ماجراي بيعت رضوان، حسن به همراه برادرش حسين با پيامبر(ص) در اين دو واقعه مهم، شرکت داشت. گذشته از خصوصيات ژنتيکي و موروثي، پرورش در دامان پيامبر، علي و فاطمه(عليهم السلام)، به گونه ديگري مي توانست رشد رو به تکامل اين مولود مبارک را در پي داشته باشد. بر اين اساس، پيامبر به ويژه، معلمي خاص براي حسن و حسين محسوب مي شد که با حُسن تدبير واگذاري مسئوليت به آنان در رشد کافي آن ها قدم هاي بزرگي برداشت.

پس از رحلت نبي مکرم اسلام و در نوجواني، حسن بن علي(ع) در عرصه هاي مهم تري به ايفاي نقش پرداخت. شرکت او در جنگ هاي اسلامي در فتح طبرستان، اصفهان، گرگان در زمان خليفه دوم و فتح آفريقا در زمان خليفه سوم در تواريخ بسياري ذکر شده است. البته اين گذشته از نقش محوري و اساسي امام در جنگ هاي زمان خلافت امام علي(ع) چون جنگ جمل و صفين است که حتي در صفين امام علي(ع) از شجاعت ها و حملات پي در پي او به همراه امام حسين به لشکر شام، بر جان آن ها بيمناک شد و خواهان بازگشت آنان شد. شرکت جستن حسن بن علي(ع) به همراه پدر، برادرش حسين، عمار و عقيل براي بدرقه و مشايعت ابوذر غفاري خود مي توانست مبارزه اي منفي با خلافت وقت و به ويژه با تبعيد ابوذر غفاري باشد. وقتي اين مطلب مهم مي نمايد که بدانيم عثمان، خليفه سوم، مروان حکم را مأمور تبعيد و اخراج ابوذر از مدينه کرد، اما گفته بود کسي حق ندارد او را مشايعت و بدرقه نمايد.

مروان مأمور شد به بدترين وجه ممکن ابوذر را به تبعيدگاه ربذه گسيل دارد. هيچ کسي از مردم آن روز که ابوذر را به چشم خود بودند و مواضع به حق او را در نقد حاکميت زر، زور و تزوير شنيده بودند، حاضر نشدند در مقام مخالفت با حاکم، به مشايعت ابوذر آيند ولي مروان تنها چند مرد را ديد که علي رغم ممانعت خليفه ، با ابوذر سخن گفتند؛ علي(ع)، حسنين(ع) عمار و مقداد! پس از سخنان امام علي(ع) خطاب به ابوذر (خطبه 130 نهج البلاغه) و عقيل؛ امام حسن خطاب به ابوذر مي گويد: «اي عمو! گرچه حزن و اندوهم بسيار است ولي کوتاه سخن مي گويم زيرا آنکه مشايعت مي کند بايد برگردد و آنکه توديع مي شود بايد آرام باشد. اکنون که مي بيني آن ها با تو چنين مي کنند پس دل از دنيا برگير و صابر باش زيرا مشکلات و بلاهاي بزرگ در انتظار توست. صبر کن تا پيامبرت را در آخرت زيارت کني و آن بزرگوار از تو خشنود خواهد شد. »

امام حسن در زمان خلافت علي(ع) طي حکمي از سوي ايشان متولي صدقات و موقوفات شد. آنچه علي(ع) نامش را صدقات و موقوفات گذاشته بود نه از ملک حکومت بلکه از زحمات طاقت فرسايش در طول 25 سال انزوا بودکه خود زمين احيا کرد، نخل غرس کرد، چاه کند، آبياري کرد و براي رفع حاجت مستمندان آن ها را بارور نمود و به حسن نوشت: قدر متعارف خود مصرف کن و ما بقي را براي فقرا و مساکين هزينه کن. در برخي کتب، فهرستي طولاني از موقوفات و صدقات ذکر شده را آورده اند. در مواردي امام حسن در امر قضاوت به پدر کمک مي کرد و امام علي(ع) مواردي را براي حکم دادن به امام حسن(ع) ارجاع مي دادند.

شهادت امام علي(ع) و آغاز امامت امام حسن(ع)
روز جمعه 21 رمضان سال 40 هجري، امام علي(ع) پس از 3 روز از اصابت ضربت ابن ملجم مرادي به شهادت رسيد. همان روز پس از کفن و دفن، امام حسن(ع) خطبه اي ايراد کردند و فرمودند:« در شب گذشته مردي از دنيا رفت که کسي در زمان ما بر او سبقت نگرفت. هيچ کس چون او در راه خدا مجاهدت نکرد. به جنگي نرفت مگر ظفر را در پي داشت. او همان شبي از دنيا رفت که عيسي بن مريم به عروج رفت و يوشع بن نون، وصي موسي، قبض روح شد. او چيزي از دنيا به جز 700 درهم باقي نگذاشت. اي مردم! کسي که من را مي شناسد، مي شناسد؛ و الّا من حسن بن محمد هستم، پسر رسول خدا (ص). من پسر بشارت دهنده هستم و انذار مي دهم. من پسر چراغ منير، از اهل بيتي هستم که پليدي از آن ها برداشته شده است و قرآن آن ها را از ناپاکي به دور داشته و فرمانبرداري از آن ها را واجب دانسته است. » هنگامي که خطبه به اتمام رسيد، عبدالله بن عباس به پا خاست و مردم را به بيعت با پسر پيامبر دعوت کرد و مردم با او بيعت کردند. برخي تعداد بيعت کننده را بيش از چهل هزار نفر شمرده اند. امام حسن(ع) طي نامه اي که به معاويه مي نويسد به او متذکر مي شود که من حاکم جوري نيستم که بدون اقبال و نظر مردم حاکم آن ها شده باشم بلکه اين مردم بودند که پس از شهادت پدرم مرا به عنوان حاکم بر خود برگزيدند. و امام(ع)، پس از آن عمال و امرايي را به بلاد گسيل داشت.

معاويه پس از اطلاع از چنين بيعتي در عراق، مشاوران خاص خود را براي مشورت خواهي دعوت نمود. او بيعت مردم با حسن را خطر مهمي براي آل اميه و امويان ذ کر کرد و آينده حزب اموي را تار و تاريک توصيف کرد. در آن جلسه مقرر شد که دو فعاليت عمده صورت گيرد: 1-گسيل داشتن جواسيس و خبرچين ها براي گردآوري اطلاعات از عراق، به ويژه بصره و کوفه با موضوع نقاط ضعف و قوت آن مناطق، 2- مذاکره و رايزني با افراد ذي نفوذ و صاحبان قبايل و ريش سفيدان و خريدن آن ها با وعده و وعيدهاي فراوان.

امام با دستگيري جاسوسان معاويه از تصميمات معاويه کاملاً اطلاع يافت و طي نامه اي به او يافته هاي خود را مطرح نمود. نامه نگارهاي امام حسن(ع) با معاويه بخش مهمي از تاريخ زندگاني امام است. در اين نامه نگاري ها، امام عمدتاً پيشينه خود و آل پيامبر را به رخ معاويه مي کشد و گذشته مملو از تاريکي معاويه را برايش بازگو مي کند و به اين سؤال پاسخ مي دهد که چه کسي لياقت حاکميت را دارد.

معاويه قبل از خيلي ها در دوران مدرن، انسان را «گرگ انسان» مي دانست. او اعتقاد داشت بشر، پست و دني است. او اعتقاد داشت بهترين افراد از جهت خُلق و اراده و با فضيلت ترين آن ها وقتي ضعف بشري بر آن ها چيره شود و شک بر ايشان مستولي گردد به راحتي اسير حرص و طمع را مي شوند و اين ضعف را حتي انسان هاي عالي هم دارند. امام علي(ع) با شناخت کامل از اين اعتقاد معاويه به زياد ابن ابيه مي گويد: از معاويه بر حذر باش! اوشيطاني است که از پيش و پس و راست و چپ مي آيد.

معاويه طي يک لشگر کشي از شام به عراق در نزديکي جسر منبج وقتي متوقف شد که ياران امام حسن(ع) به فرماندهي حجر بن عدي آنجا مستقر شدند. لشگريان يک دست و همگون معاويه که حداقل براي مطامع دنيوي آمده بودند کجا، و لشگريان امام حسن(ع) کجا که خوارج براي حذف فيزيکي معاويه، طماعان براي جمع آوري غنايم، عصّابان براي عصبيت قومي و... آمده بودند! و بدين گونه شد که اين نيروي ناهمگون تحت فرماندهي واحدي چون امام حسن(ع) نبودند. و اين در حالي بود که امام حسن(ع) بدون رضايت همين مردم آماده کارزار با معاويه نشده بود.

صلحي تحميلي و از روي مصلحت

نکته مهم اينجا است که پايگاه عام مردمي امام علي(ع) با امام حسن(ع) متفاوت بود. اين تفاوت تاريخي بود، وگرنه شيعيان خاص، تفاوتي ميان آن امام و اين امام از حيث ولايت قائل نبودند. مردمي که حديث غدير خم را شنيده و ديده بودند کجا و چگونه با علي برخورد کردند تا چه برسد به آناني که چنين صراحتي را در رابطه با امام حسن قائل نبودند. اين خود يکي از مشکلات مهم دوران امامت امام حسن(ع) بود. به يقين معاويه بر چنين امري واقف است و براي خريداري سست عنصران و شکاکان نياز چنداني به تلاش و کوشش مضاعف ندارد. البته پذيرش اين نکته خيلي سخت است که عبيد الله بن عباس خوب مي داند که به دستور معاويه و توسط به سر بن ارطاة فرزندانش ذبح شدند، ولي با اين حال حاضر شد در عوض يک ميليون درهم اهدايي معاويه، لشگرگاه امام حسن(ع) را رها کرده به جرگه امويان بپيوندد و در حالي لشگر امام(ع) را با دريافت نيمي از مبلغ مورد معامله ! رها کرد که با ترک او، لشگريان امام دچار از هم گسيختگي شدند و بدين ترتيب کلام معاويه را در باب دنائت و پستي بشر، حداقل در رابطه با سست عنصران، مصداق بخشيد! امام(ع) براي آخرين اتمام حجت و امتحان ياران خود بر ايشان خطبه خواند و آنان را از تفرقه و نافرماني خود بر حذر داشت.

در مقابل، زيرا، کلامش را نفهميدند، امام را به سازشکاري با معاويه و کفر متهم کردند همان گونه خوارج علي(ع) پس از کارزار صفين به دليل تن دادن به حکميت رمي به کفر نمودند! هماناني که مخفيانه به معاويه نامه نوشتند و به وي پيشنهاد تسليم امام را دادند يا ترور ايشان را! و در ادامه، عده اي از لشگريان امام حسن(ع) به خيمه اش هجوم برده اموالش را به يغما بردند به گونه اي که سجاده از زير پايش کشيدند، و حتي ران حضرت را مجروح کردند و بالاجبار امام در معيّت تعداد اندکي از ياران بازمانده، با تني مجروح، به مدائن به خانه سعد بن مسعود ثقفي(عموي مختار) که حاکم آن جا از جانب امام علي(ع) بود وارد شد.

گفته شده مختار که در آن زمان جواني بيش نبود، به عموي خود پيشنهاد داد براي بدست آوردن مال و شرف، امام را تحويل داده و از معاويه اماني بدست آورد که سعد او را لعنت کرد. گرچه برخي چنين مطلبي را از تحريفات مي دانند اما کم نبودند افرادي که در چنين انديشه اي بودند؛ براي همين است که معاويه به پيوست نامه هايي که براي امام حسن گسيل مي دارد؛ نامه هاي فدايت شوم ياران امام حسن(ع) به خود را که حاضر بودند امام را يا ترور کرده و يا کتف بسته تحويل دهند، ارسال، و خواهان صلح و آتش بس مي شود. پس از آن، امام(ع) با اين که به معاهده اي که طرف ديگرش معاويه است اميدي ندارد ولي به ناچار صلح را مشروط به شروطي مي پذيرد و اگر معاويه به معاهده عمل مي کرد آثار مبارک آن بيش از اين ها بود که بسياري از منتقدين پس از سال ها حکومت معاويه و برخوردهاي خشن و سفاکانه معاويه با نيروهاي اهل بيت(ع) بدان پي بردند. معاويه گفته: بود هر شرطي ابا محمد بگويد مي پذيرد. از جمله موارد مؤاهده اين ها بود: واگذاري حکومت به معاويه در قبال ترک سبّ علي(ع)، حفظ امنيت اهل بيت، شيعيان و ادا حقوق آن ها، نداشتن حق انتصاب ولايت عهدي براي پس از خود، عمل به کتاب خدا و سيره رسول خدا(ص)،پرداخت مبالغي به امام(ع) تا پشتوانه مالي شيعيان گردد. اين مصالحه در حضور شاهداني مکتوب شد و معاويه هم قسم ياد کرد که به عهدش وفا کند. اما به هيچ کدام وفا نکرد!

يکي از منتقدان امام(ع) که ابوسعيد عقيصا است مي گويد به امام حسن(ع) گفتم: شما که مي دانستيد حق با شماست و معاويه گمراه و ياغي است چرا تن به صلح داديد؟! امام پس از ذکر اهميت امامت و استناد به جمله پيامبر که فرموده بودند:« حسن و حسين امام هستند قيام کنند يا نکنند»، فرمود: «اباسعيد! علت صلح من به همان علتي بود که پيامبر با بني ضمره و بني اشجع و اهالي مکه پس از بازگشت ازحديبيه، صلح کرد...، اباسعيد! آيا نديدي وقتي خضر کشتي را سوراخ کرد و غلام را کشت و ديواري را اصلاح کرد موسي چگونه به وي اعتراض کرد چون از حکمت آن کارها خبر نداشت. اگر من تن به صلح نمي دادم شيعه اي نبود مگر اينکه کشته مي شد».

البته در مقابل ياران خيانت کار، ياران خاص امام هم بودند که برخي يا به دست معاويه کشته شدند مانند عمروبن حمق وحبس همسر او آمنه بنت شريد به مدت دو سال در زندان دمشق،قتل حجربن عدي و ياراني از او؛ يا در رکاب امام حسين(ع) شرکت کرده و آنجا به دوستان ديگرشان ملحق شدند مانند: حبيب بن مظاهر، هاني بن عروه، بريد بن خضير، صعصعة بن صوحان، عباس بن شبيب، مسلم بن اوسجه، قيس بن مصهر صيداوي و ... . امام حسن طي فرمانش به عبيدالله بن عباس مي نويسد: يک تن از اين افراد افزون بر يک لشگرند. معاويه مي گويد: هر وقت چشم هاي آنان را در زير کلاهخود در صفين به ياد مي آورم هوش از سرم مي پرد.

اما هنوز امام از عراق عازم حجاز نشده بود که معاويه به «نخيله» آمد و پس از اقامه نماز ظهر و عصر خطاب به مردم گفت: قسم به خدا جنگ من با شما عراقي ها نه به واسطه آن است که شما نماز بخوانيد و روزه بگيريد و حج رفته و زکات بدهيد؛شما خودتان اهل عبادت هستيد، من با شما سر ستيز دارم تا بر شما حکومت کنم! همانا خدا اين عمارت را در حالي به من عطا کرد که شما از آن کراهت داشتيد! ومن با حسن معاهده بسته و شروطي را قبول کردم ولي از الآن تمام آن ها را زير پا مي گذارم و به هيچ کدام وفا نخواهم کرد. و بدين سان خلافت 20 ساله معاويه از سال 41 هجري پس از صلح با امام حسن(ع) شروع شد و رسماً عراق را ضميمه حکومتش در شام کرد، به کوفه آمد و حکومت خود را اعلام کرد. 

بازگشت به مدينه و شهادت
امام در حالي به مدينه بازگشت که قصد داشت به تربيت، آموزش و حفظ نيروهاي باقي مانده شيعه پردازد و نه تنها شيعيان، بلکه اسلام راستين را از گزند مکر و حيله هاي معاويه مصون دارد. دوران معاويه دوران خاصي بود. آن دوران مملو از تحريف، جعل حديث، رشد برخي منکرات در جامعه اسلامي؛ فقر و بيچارگي شيعيان بود. اسلامي که آب زلالش کوير تشنه گان را سيرآب مي کرد، امروز گل آلود جلوه مي کرد. در دوران حاکميت علي الاطلاق معاويه لعن علي(ع) علني تر از گذشته رسميت يافت. معاويه معتقد بود حتي کودکان بايد لعن علي(ع) بگويند و با اين روش تربيت شوند تا ديگر کسي نماند که از فضائل علي(ع) بگويد و کسي هم باور نکند. در فضاي مه آلود آن روز، جعل احاديث در لزوم سب خانواده علي(ع) رواج يافت.

در آن روزگار سياه، کار حسن و حسين و زينب(عليهم السلام) دو چندان بود و جز روشن نگه داشتن چراغ ياد و خاطره پيامبر(ص) و علي(ع) و فضائل آن ها که ناشي از اسلام نبوي و علوي بود، چه چيز مهم ديگري مي توانست باشد؟! آن روزها بود که همگي درک کردند که صلح امام حسن(ع) تا چه اندازه به مصلحت کيان اسلام و شيعه بود؛ زماني که سوگمندانه علي بن ابيطالب(ع) جزء تبه کاران، راهزنان و ياغيان به خلفاي اموي و خويشان پيامبر يعني امويان! معرفي مي شد. اما کار به جايي رسيد که کوفيان که از عمال معاويه به تنگ آمده بودند از نامردميِ رفتارشان با علي(ع) و حسن(ع) پشيمان شدند و با نمايندگاني در رأس آن ها سليمان بن صرد خزاعي، به مدينه آمدند و از امام خواستند عليه معاويه قيام کند. امام آن ها را به صبر و انتظار، سفارش کرد تا موقعيت مناسبي پديد آيد. طه حسين، تشکيل و انسجام شيعه را در اين زمان دانسته مي نويسد: «آن روزي که اين عده حسن(ع) را ملاقات کردند و آن گفت و شنود ميان آن ها رد و بدل شد همان روزي است که حزب سياسي منظم شيعه، علي(ع) و فرزندانشان تأسيس شد و حسن(ع) رياست آن را قبول کرد ».

معاويه، بيش از اين تحمل نداشت تا امام حسن(ع) در پرتو سکوت، مبارزه منفي را در بلاد اسلامي پي گيرد. او فعاليت هاي فرهنگي و سکوت امام(ع) را براي باند امويان از مبارزه نظامي خطرناک تر مي دانست. بارها معاويه مردم را محک زده بود که آيا خطابه هاي امام حسن(ع) بر آن ها اثر دارد يا ندارد. روزي معاويه در مدينه بالاي منبر رفت، خطبه خواند و در حضور مردم و خاندان پيامبر(ع) گفت: پسر علي چکاره ست، چه کسي است، اصلاً علي کيست؟ حسن(ع) برخاست و ضمن سپاس خداي بزرگ فرمودند: «خداوند هيچ پيامبري را برنينگيخت مگر اينکه براي او دشمني از ستم کاران قرار داد. من پسر علي(ع) هستم و تو پسر صخر هستي. مادرت هند است و مادر من فاطمه (س) است. جده تو قتبله و جده من خديجه است.

خداوند لعنت کند هر يک از ما را که حسبي پايين تر و ياري فرو افتاده تر و کفر و نفاقي بيشتر دارد».پس از اين، تمام مردم حاضر در مسجد فرياد زدند: آمين! آمين! و در پي آن، معاويه ديگر خطابه نخواند، از منبر پايين آمد و بدون درنگ رفت. گذشته از آن که معاويه امام حسن(ع) را مزاحم جدي براي حاکميت خود مي دانست، ايشان را در تضاد با جانشيني يزيد، پسر عياش خود هم مي دانست و حتي از مطرح کردن جانشيني فرزندش در هراس بود. و اين جا معاويه بود که پروژه حذف فيزيکي امام را در سر پروراند. بارها مسموم کردن امام انجام شد تا اينکه سرانجام جعده دختر اشعث فريفته صد هزاردرهم و همبستري دايم با يزيد شد و حاضر شد قصد شوم معاويه توسط او صورت پذيرد.امام صادق مي فرمايد: اشعث در خون امام علي(ع) شريک بود، دخترش در خون حسن و پسرش در خون حسين. جعده در حالي در سال 50 هجري امام را به شهادت رسانيد که معاويه به جعده گفت: زندگي يزيد را دوست داريم.

اگر چنين نبود تو را براي او مي گرفتيم چرا که مي ترسيم همان کاري را با يزيد انجام دهي که با فرزند رسول خدا(ص) انجام دادي! (به اين معنا که معاويه به وعده اش عمل نکرد و جعده به عقد مردي از آل طلحه در آمد و فرزنداني به دنيا آورد و که هر کجا مي رفتند مورد طعنه مردم قرار مي گرفتند که: اي فرزندان مسموم کننده شوهر!). گويند امام(ع) هنگامي که سم را نوشيد، درونش گويي از هم جدا شد و چهل شبانه رو مسموميت ادامه يافت و زينب(س) که شاهد رنج هاي مادر و پدر بود لخته هاي جگر برادر را مي ديد. امام(ع) در آستانه شهادت برادر خود حسين(ع) را خواست و وصيت کرد که غسل، کفن و دفن او را به عهده گيرد. برخي گفته اند: فرمود جنازه ام را براي تجديد عهد به نزد قبر جدم رسول الله(ص) بريد و سپس در کنار جده ام فاطمه بنت اسد دفن کنيد. برخي ديگر اما، نقل کرده اند که خواست در جوار قبر رسول خدا (ص) دفن گردد و رضايت عايشه را هم کسب کرده بود. پس از غسل و تکفين توسط امام حسين(ع)، نماز توسط سعيد بن عاص امير مدينه اقامه شد. امام حسين(ع) به وي گفت اگر نبود سنت که توبايد نماز بخواني خود بر آن اقدام مي کردم و مانع اقامه نماز توسط تو مي شدم. پس آنکه پيکر امام حسن(ع) بر روي تختي، به سوي قبر پيامبر حرکت داده شد، مروان بن حکم و جمعي از بني اميه، در حالي که مسلح بودندـ و حتي عايشه ـ، مانع ورود پيکر به مدفن پيامبر شدند. امام حسين(ع) که خوف درگيري داشت - پس از مشورت با برخي -، از عمل به وصيت برادر منصرف شد، تا پيکر مطهر برادرش در بقيع، -شايد کنار مادرش فاطمه(س)- ، و جده اش فاطمه بنت اسد، به خاک سپرده شود.

... و معاويه اما، هنگامي که خبر شهادت امام حسن(ع) را شنيد، به سجده شکر به جا آورد و تکبير گفت و اطرافيانش نيز سجده کرده و تکبير گفتند .
(مستندات مقاله در دفتر گزارش نامه موجود است)

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org