|
تعلیم و تربیت از دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری (برداشتی از کتاب تعليم و تربيت در اسلام)
مقدمه دانشمندان اسلامی نیزاین مهم را در نظرداشته اند ودست به تالیف کتابهایی در این زمینه زده اند. یکی از قدیمی ترین این کتابها، کتاب احیاءعلوم الدین محمد غزالی و مختصر شده آن به زبان فارسی، کیمیای سعادت است که در آن مباحثی درباره تربیت و تعلیم فرزندان و چگونگی برخورد صحیح با آنها آمده است. استاد شهید مرتضی مطهری نیز در سلسله گفتارهایی به بحث درباره مقوله تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام پرداخته است که بعدها مجموع این گفتارها در کتابی به نام تعلیم و تربیت در اسلام گردآوردی شده است. سعی ما این است که اهمّ مطالب مطرح شده در این کتاب را برای خوانندگان بازگو کنیم تا فضای تعلیم و تربیت اسلامی از دیدگاه شهید مطهری اندکی آشکار شود. هدف ابتدایی از تعلیم و تربیت شهید مطهری در ابتدا این مطلب را عنوان میکند که هدف از تعلیم و تربیت ساختن افراد جامعه انسانی است. ایشان ساختن افراد را به دو گونه تصویر میکند: اول اینکه تربیت در واقع نوعی صنعت باشد که در آن انسان مثل یک شئ فرض شده که میبایست به جهت منظورهای خاص ساخته شود؛ و دیگر اینکه تعلیم و تربیت در خدمت انسان باشد و هدف از آن سعادتمند کردن نوع انسان است. در اسلام هم به اصالت فرد و هم به اصالت جامعه توجه شده است. اسلام برخلاف مکاتب دیگر، تنها به یکی از جنبههای فردی و یا اجتماعی انسان نپرداخته است بلکه اصلاح جامعه را در گروی اصلاح فرد میداند. هدف از تربیت به فعلیّت در آوردن و پروراندن استعدادهای درونی است که بالقوه در انسان وجود دارد و به همین سبب تربیت باید تابع فطرت انسان باشد. پرورش عقل از دیدگاه استاد، مهمترین مسأله تعلیم و تربیت، پرورش عقل است. پرورش عقل کاری بالاتر از آموزش علم است. در تعلیم صرف آموزش مهم نیست بلکه معلّم باید علاوه بر آموزش دانش آموز، نیروی فکر و استدلال او را نیز پرورش دهد. در تعلیم و تربیت باید مجال فکر کردن به دانشآموز داده شود و وی ترغیب به تفکّر گردد. استاد مطهری در اینجا به نکته جالبی اشاره میکند که در تعلیم و تربیت اینکه کسی نزد استادان زیادی تلمّذ کند ولی فاقد قوه استدلال و تحلیل باشد امر مطلوبی نیست؛ ذهن نباید تنها به انبانی از اطلاعات تبدیل شود. نکته دیگر این است که در اسلام، علم آموزی مختصّ مردان نیست بلکه زنان نیز باید به دنبال این وظیفه باشند. شهید مطهری سپس به شاخصه های عقلگرایی و پرورش عقل میپردازد که عبارتند از: عاقبت بینی عقل که در تربیت اسلامی نیز بر این مسأله تأکید شده که باید همیشه عواقب کار را در نظر گرفت؛ دیگر اینکه انسان عاقل خود را تابع عادات اجتماعی نمیکند. در قرآن نیز کسانی که تنها دلیلشان پیروی و تقلید از گذشتگان است مذمّت شده اند. ایشان پیروی نکردن از اکثریت در بسیاری از مسائل علمی، اجتماعی و تاثیر نگرفتن از قضاوت دیگران را از نشانه های تعقل و اندیشیدن میداند. نکته مهم دیگری که استاد شهید مطرح میکند این است که چه بسا بسیاری از افرادی که به اصطلاح عالم هستند اما روح علمیو حقیقت جویی ندارند؛ بنابراین یکی از نکات اساسی در تعلیم و تربیت اسلامی، ایجاد روحیه علمی و حقیقت جویی ـ به معنای واقعی آن که از فطرت انسان سرچشمه میگیرد، در افراد است. پرورش جسم مسأله دیگر این است که آیا اسلام به پرورش جسم و تقویت قوای جسمانی نیز توجه دارد؟ پاسخ این است که این امر نه تنها در تعالیم اسلامیمذموم نیست که ممدوح هم هست. البته باید توجه داشت از نظر اسلام، تربیت قوای جسمیبه خودی خود هدف نیست بلکه به عنوان وسیلهای در جهت تقویت روح، از آن نام برده میشود . ابعاد پنجگانه استعدادی روح انسان استاد شهید، ابعاد استعدادی انسان را در پنج بُعد خلاصه میکند: 1ـ استعداد عقلی که استعداد علمیروح حقیقتجویی از آن سرچشمه میگیرد، باید توجه داشت که تمامیاین استعدادها در زیر سایه عقل حرکت میکنند و باید توجه داشت هر امری که موجب خفّت عقل شود از نظر اسلام مذموم و مطرود است. مثال در این مورد، بحث موسیقی است که مربوط به بُعد هنری انسان است اما آهنگهایی که موجب خفّت عقل شوند از دیدگاه اسلام ممنوع است. دو مبنا در تربیت استاد مطهری، در باب تربیت دو مبنا را ذکر میکند: اوّل، مبنای علمای قدیم که معتقد بودند تربیت فنّ تشکیل عادت است و به وسیله آن، باید فضایل را به صورت ملکات در انسان ایجاد نمود؛ دوّم، مبنای جدید که دانشمندان غربی به آن معتقدند که تربیت صرف پرورش نیروی عقل و اراده اخلاقی است و اساسا عادت زایل کننده ارزشها و فضایل انسانی است. البته استاد، احادیثی از پیامبر اسلام (ص) و امام صادق ( ع) نقل میکند که در آن بیان شده عادت، ارزش اخلاقی یک کار را از میان میبرد و عباداتی که بر اساس عادت انجام میشود نمیتواند ملاک ایمان یک شخص قرار بگیرد. شهید مطهری در ضمن تأیید کلّی این نظر، اما این نقد را نیز به این نظریه وارد میکند که عادات مطلقا بد نیستند. ایشان عادات را به دو گروه عادات فعلی و عادات انفعالی تقسیم میکند: عادات فعلی عاداتی هستند که در اثر تمرین و ممارست حاصل می-شود و عادات انفعالی که انسان تحت تأثیر عاملی خارجی، فعلی را انجام میدهد. شهید مطهری میگوید: در عادات فعلی ایراد کانت ـ که عادات را زایلکننده فضایل اخلاقی میداند ـ وارد نیست چرا که این عادات به گونهای نیستند که انسان با آنها انس بگیرد در ضمن این عادات، انجام کاری را که برحسب طبیعت خود، انجامش مشکل است آسان میکنند. تربیت و اخلاق اینکه در اخلاق پیرو چه مکتبی باشیم بر تربیت نیز اثر میگذارد. استاد مطهری معقتد است در مفهوم تربیت، قداستی وجود ندارد ولی اخلاق حاوی نوعی قداست است. از طرف دیگر اخلاق اختصاص به انسان دارد. ایشان در ابتدا به معیارهای فعل اخلاقی از جانب مکاتب فکری می-پردازد. معیارهای فعل اخلاقی از دیدگاههای متفاوتی قابل بررسی است؛ این معیارها عبارتند از بحث دیگر؛ نظریه کانت است که فعل اخلاقی را فعلی میداند که از الهام و وجدان فرد انسانی سرچشمه میگیرد و دیگر؛ نظریه افراد مذهبی که فعل اخلاقی را عملی میدانند که رضای الاهی در آن باشد. استاد شهید در پایان نتیجه گیری میکند که دین تنها ضامن اجرای اخلاق است و اعتقادات مذهبی پشتوانه مبانی اخلاق است. خدا سرسلسله معنویات است و همه نظریههای اخلاقی زمانی صحیح و کارا هستند که یک حقیقیت مذهبی در پشت آنها باشد. در اصول تربیتی آن ریشه اصلی که باید آن را آبیاری کرد اعتقاد به خداست؛ در پرتو اعتقاد به خدا میتوان تمامیاحساسات بشری اعمّ از حسّ نوعدوستی، زیبایی-دوستی، عقلگرایی، و حتی حسّ منفعتجویی را به دوستی هدایت نمود. نقد نسبی گرایی اخلاقی نسبی گرایی اخلاقی مکتبی است که محصول دوران مدرن میباشد. نسبیگرایان، اصول ثابت اخلاقی را باور ندارند و معتقدند اخلاق واصول اخلاقی از جامعهای به جامعه دیگر، از فرهنگی به فرهنگ دیگر و از زمانی به زمان دیگر، تغییر میکند. نسبی گرایی در خود غرب نیز منتقدان جدی پیدا کرده است. استاد شهید نیز از منتقدان این نظریه است. استاد شهید میگوید اخلاق را با هر نظریهای که تعریف کنیم ( اعمّ از غیردوستی، نظریه کانت و ... ) نمیتوان آن را نسبی دانست بلکه دارای اصول وپایه های کلّی و دائمی است. ایشان حتی نظریه راسل فیلسوف انگلیسی ـ که معتقد است اخلاق هماهنگی منافع فرد و جامعه است، را حاوی اصول کلّی و ثابتی میداند. در بخش دیگر، استاد میگوید درست است که اصول اخلاقی ثابت است اما رفتار و فعل اخلاقی میتواند نسبی باشد. اینکه از انسان در حالتهای گوناگون، افعال مختلف اخلاقی سر میزند، دلیلی بر نسبی بودن اخلاق نیست بلکه دلیل بر نسبی بودن رفتار انسان است. حدیث حضرت علی (ع) و نسبی بودن اخلاق اشکالی وارد شده است مبنی بر اینکه بعضی از احادیث و روایات وجود دارد که نشان از نسبی بودن اخلاق دارد. نمونه این احادیث، حدیثی است منقول از حضرت علی(علیه السلام) که درباره خلقیات زن وارد شده که پارهای از خلقیّات پسندیده زنان برای مردان، ناپسند شمرده است: «خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا كَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ يَعْرِضُ لَهَا». این سه خُلق تکبّر، ترس و بخل، با اینکه هر سه ناپسندند چگونه ممکن است برای زنان پسندیده باشند؟! حضرت در جواب میفرماید: هنگامیکه زن متکبّر باشد، میان خود و مرد بیگانه حریم ایجاد میکند و آنگاه که ترسو باشد از حوادث پیش آمده اجتناب میکند و هرگاه بخیل باشد از اموال خود محافظت میکند. از این حدیث میتوان فهمید که اخلاق میتواند نسبی باشد. استاد در پاسخ این اشکال میگوید: گاهی الفاظی که در مورد حالات روانی انسان به کار میرود نه به اعتبار خود آن حالات روانی، بلکه به واسطه اثری است که معمولا در آن حالت روانی از انسان سرمیزند؛ در مورد این حدیث هم، اینگونه است. تکبّر در این حدیث یعنی رفتار زن باید در مقابل نامحرمان، بزرگمنشانه باشد پس اینجا تکبّر مربوط به رفتار میشود نه خُلق. همچنین جُبن (ترس) نیز مربوط به عفاف زن است نه جُبن در مقابل شجاعت که مذموم است، و اما بخل در واقع مربوط به اموال شوهر است از آنجا که اموال زن و مرد، یک حالت اشتراکی دارد، در اموال مشترک سخاوتمند بودن چندان معنایی ندارد و در واقع مربوط به رفتار است نه خُلق نفسانی. نمونه این که زن نباید در مقابل ظلمها و بیعدالتیها ترس داشته باشد را میتوان در رفتار حضـرت زهـرا و حضـرت زینــب (علیهماالسلام) دید که در وقت مقتضی این دو بزرگوار با شجاعت، به دفاع از حق و حقیقت پرداختند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت اخلاق ناپسند برای زن و مرد، هر دو ناپسند است و اخلاق نیکو و پسندیده نیز برای زن و مرد پسندیده است و این حدیث را نمیتوان حمل بر نسبیبودن اخلاق در زن و مرد گرفت. عوامل تربیت از دیدگاه اسلام یکی از عواملی که در اسلام برای تربیت در نظرگرفته شده است عبادت است. اسلام، عبادت را جهت تقویت عشق و علاقه معنوی و ایجاد حرارت ایمانی در انسان واجب کرده و از جنبه های مختلف به عبادت نظر کرده است. یکی از جهت شکل آن و دیگری ارتباط عبادت با حقوق اجتماعی؛ این که مثلا مکان نماز گزار نباید غصبی باشد ارتباط مستقیمیبا خود عبادت ندارد بلکه این مسأله پیوند عبادت با حقوق اجتماعی را متذکّر میشود. مثال دیگر مسأله قبله است که مصلحت آن، ایجاد روح یکدلی و اتحاد در میان مسلمانان است. از میان عبادات واجب در اسلام، نماز را شاید بتوان مهمترین عبادت دانست؛ اثرات تربیتی نماز بسیار است یکی از آنها مسأله تمرین ضبط نفس در نماز است. انسان در نماز نمیتواند کاری کند که هیأت آن را به هم بزند (مثل خوردن و آشامیدن و یا خندیدن ...)، همین امر به انسان آموزش انضباط جسمی و روحی میدهد. مورد دیگر مسأله صلح طلبی و مسالمت جویی با دیگران است. برای نمونه در سوره حمد ـ که قرائت آن در نماز برطبق همه مذاهب فقهی واجب است، ضمایر جمع آورده شده (اِیّاکَ نَعبُدُ برای مثال)، همچنین در سلام آخر نماز، نمازگزار بر بندگان صالح خدا درود و سلام میفرستد؛ اینها نشانههایی از این است که مسلمان با هیچ بنده صالحی سرجنگ و ستیز ندارد. مسأله دیگر در عبادات، نیّت است. در اسلام هیچ عبادتی بدون نیّت پذیرفته نمیشود. هدف اصلی از نیّت این است که عبادتها به واسطه عادت به یک کار تکراری و بیخاصیت تبدیل نشوند و قبلا گفته شد که یکی از اهداف مهم در مسأله تعلیم وتربیت جلوگیری از عادت شدن امور است. مسأله دیگر در عبادت، مسأله کرامت نفس است. انسان به وسیله عبادت با نفس درونی خود مبارزه میکند و در اثر عبادت آن خودی که شایسته احترام و تکریم است (خود عقلانی که در مقابل خداوند خاضع است) رشد میکند و این در تربیت انسان بسیار مهم است. آن چیزی که در تربیت اسلامی مطرح است، تقویت حسّ پرستش است. اسلام تقویت این حسّ را با برنامههای عبادی خود سامان میدهد. البته ما با سه نوع عبادت مواجه هستیم: عبادت به طمع بهشت، عبادت به سبب ترس از دوزخ و عبادت خالص برای خدا. آن عبادتی که در تربیت افراد بسیار مؤثر است عبادتی میباشد که فقط و فقط برای خدا و در جهت رضای او و نیل به قرب به اوست اما نمیتوان گفت که دو نوع عبادت دیگر هم هیچ تأثیری در افراد نداشته و ارزشی ندارند. رفتن به محضر خدا برای خود خدا، ارزش عالی دارد، اما رفتن به نزد خدا برای چیز دیگر نیز درجه ضعیفی از پرستش است که به هرحال تأثیر خود در انسان را خواهد داشت. البته در بحث عبادات باید توجه داشت که انسان نباید چنان غرق در عبادت شود که از مسئولیتهای اجتماعی خود غافل گردد که این یکی از آفات مهم عبادتورزی است. عبادت در کنار توجه به مسائل اجتماعی، یکی از شاخصهای مهم در تربیت افراد است. نقش محبّت در تربیت محبّت یکی دیگر از عواملی است که در تربیت اسلامیبه آن توجه شده است. محبّت درجایی اثر دارد که عاقلانه و منطقی باشد و خیر و سعادت مردم را در پی داشته باشد. در محبّت به دیگر انسانها، آنچه که باید مدّنظر باشد ارزشهای انسانی و خود انسانیّت است نه چیز دیگر. موارد مختلفی در آیات قرآن آمده که بدی را با نیکی پاسخ دهید که این همان محبّت است. محبت در جایی که بتوان کسی را عوض کرد و یا بر او تأثیر گذاشت، لازم و ضروری است. مبارزه با تعصب در اسلام با تعصب ـ به معنای منفی آن ـ مبارزه شدیدی شده است و تعصب را سدّ راه علم و حقیقتجویی میداند. یکی از عوامل تربیتی مؤثر بر انسان همین مبارزه با تعصب است . مراقبه و محاسبه نفس یکی از مسائل مهم در تربیت و تعلیم اسلامی مسأله مراقبه و محاسبه نفس است. احادیثی از پیامبر اسلام در این مورد وارد شده مثل:« حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا »، که به اهمیت این مسأله اشاره دارد. علمای اخلاق و عرفا ریشه و مادر مسائل اخلاقی را همین مراقبه نفس میدانند، مراقبه حالتی است که باید همیشه در انسان باشد. مسأله دیگر محاسبه است انسان باید خودش را سبک و سنگین کند و در همین دنیا وزن اعمال خود را بسنجد. پیدا است که دو عنصر مراقبه و محاسبه نفس، نقش تعیین کنندهای در تربیت افراد دارد. تفکّر در تعالیم اسلامیاز تفکّر بسیار تجلیل شده است: «تفکّر ساعة خیر من عبادة سنة ». تفکّر شاخههای گوناگونی دارد: تفکّر در عالم خلقت که برای معرفت به خداوند لازم است و تفکّر در تاریخ و سرنوشت اقوام گذشته. اما مهمترین شاخه تفکّر، تفکّر انسان درباره خود است. اینکه انسان هم درباره خود و هم درباره عاقبت کارهای خودش تفکّر کند. انسان برای تسلّط بر سرنوشت خود و جامعه خودش باید اهل تفکّر باشد. یکی از ثمرات تفکّر، این است که انسان عاقبت کار و نهایت امور را میبیند که این عاقبتبینی در روایات نیز مورد تأکید قرار گرفته است. بنابر این یکی از عوامل تربیت و اصلاح نفس در تعالیم اسلامی، عادت به تفکّر در همه امور و کارها میباشد . معاشرت با صالحان و نیکان یکی دیگر از این عوامل، معاشرت با صالحان است. در متون اسلامی، برای مجالست و معاشرت با صالحان آثار فوق العادهای ذکر شده است. در باب معاشرت آنچه که مهمّ است ارادت فرد است. ارادت از مقوله محبّت است. اگر انسان فردی را ایدهآل و کامل بداند شیفته اخلاق او شده و تحت تأثیر او قرار میگیرد و حتّی ممکن است خلقیّات خود فرد نیز عوض شود. دوستی و محبّت به شخص پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم(ع) نیز از این قبیل است. جهاد شداید و سختیها از عواملی است که در اصلاح نفس و تربیت انسان تاثیر گذار هستند. حال این سختیها اعمّ از سختیهایی است که بی-اختیار به سراغ انسان میآیند (مثل بیماریها) و یا بالاتر از آن شدایدی که خود انسان آن را انتخاب میکند مثل جهاد. اهمیت جهاد به اندازه-ای است که پیامبر اسلام(ص) آن را عامل اصلاح نفس و رهایی از نفاق دانسته است و فرمودهاند هر آنکس که بمیرد و به جهاد نرفته باشد و یا آرزوی آن را دل نداشته باشد به شعبهای از نفاق مرده است. ازدواج یکی دیگر از عوامل تربیتی اسلام، نهاد ازدواج است. ازدواج اولین مرحلهای است که انسان از منیّت رها شده و به سوی دیگردوستی میرود. انسان متأهل تمام تلاش و همّ خود را میکند تا خانوادهاش از هر نظر در آسایش و امنیت باشند و این یعنی رهاشدن از منیّت و فقط برای خود بودن. استاد شهید معتقد است حتّی بزرگانی که به درجه بالایی در علم و عرفان هم رسیده بودند ولی ازدواج نکردند نوعی خامیدر رفتار آنها مشاهده میشده و این خود نقصی در کمال آنها محسوب میشود. کار و فعالیت در متون اسلامیکار به عنوان یک امر مقدّس شناخته میشود تا جایی که کسی که برای زندگی خود تلاش میکند همانند مجاهد در راه خدا شناخته میشود. یکی از تأثیرات کار این است که قوه خیال انسان را متمرکز میکند و مجال نمیدهد که این قوه به هر جایی برود. کارکردن مجال فکر و خیال باطل را از انسان میگیرد و همین عامل، باعث جلوگیری انسان از ارتکاب گناه میشود. از دیگر آثار کار این است که به قلب انسان، خشوع و خضوع میدهد و جلوی قساوت قلب را میگیرد. از دیگر فواید کار، حفظ شخصیّت و حیثیّت و استقلال فرد است و اینها عواملی هستند که در تربیت یک انسان، بسیار مؤثر می باشند.
|