|
حکایت
حق نمک در تاریخ ایران آمده :گویا دزدی به خزینه یکی ازپادشاهان سامانی زد وبا وجود آن همه جواهر چیزی از گنجینه شاه برنداشت و نبرد. خزینه دار به پادشاه گزارش داد دیشب دزدی به خزینه رخنه کرده ولی هیچی ازمال و گنج با خود نبرده است. شاه دستور داد جارچی در شهر صدا کند که هر کس خزینه شاه را گشوده و چیزی نبرده است خودش را معرفی کند از مجازات معاف است. دزدخودش را معرفی کرد وراه دست یابی به خزینه را به خوبی برای شاه گفت شاه پرسید: پس چرا با با این همه تلاش و کوشش چیزی از گنجها وطلاها به یغما نبردی ؟دزد گفت: تکه الماسی درخشان ودرشت پیدا کردم خواستم آن را در خورجین بیندازم، زبانم را به آن الماس زدم دیدم سنگ نمک است. چون نمک شاه را چشیدم خیانت را روا ندانستم و این از جوانمردی و نمک شناسی بدور است. این بود که به پاس و احترام نمک شاه از دزدیدن گنج و زرها دست کشیدم. ملاحظه: پس این روشها و فرهنگهای انسانی را گسترش دهیم و برای رهایی از سنت گرایی ورسیدن به نو گرایی این گوهرهای انسانی را نکوبیم و فراموش نکنیم و زندگی را پاک و آسوده بگردانیم و حق نان و نمک را بزرگ و آن را نشکنیم. ريشه ها ي تاريخي امثال و حكم ‹‹ ماستها را كيسه كردن››! این مثل كنايه از: جاخوردن، ترسيدن، از تهديد كسي غلاف كردن و دم در كشيدن يا دست از كار خود برداشتن است. مثلا گفته ميشود: ‹‹ فلاني چون سنبه را پرزور ديد ماستها را كيسه كرد››. يا به عبارت ديگر: ‹‹به محض اينكه صداي مدير يا ناظم بلند شد بچهها ماستها را كيسه كردند››.اكنون ببينيم وقتي كه ماست داخل كيسه ميشود چه ارتباطي با ترس و تسليم و جاخوردگي پيدا ميكند. ژنرال كريمخان ملقب به « مختار السلطنة» سردار منصوب در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه قاجار مدتي رئيس فوج ‹‹ فتحيه›› اصفهان بود و زير نظر ظل السلطان فرزند ارشد ناصرالدين شاه انجام وظيفه ميكرد. پارك مختار السلطنه در اصفهان كه گويا محل كنسولگري انگليس است بهايشان تعلق داشته است. مختارالسلطنه پس از چندي از اصفهان به تهران آمد وبه علت ناامني و گراني كه در تهران بروز كرده بود حسب الامر ناصرالدين شاه حكومت پايتخت را برعهده گرفت. در آن زمان كه هنوز اصول دموكراسي در ايران برقرار نشده شهرداري ‹‹ بلديه سابق›› وجود نداشت. حاكمان وقت با اختيارات تامه بر كليه امور و شئون شهرها از جمله امر خواربار و تثبيت نرخها و قيمتها نظارت كامل داشته اند و محتكران و گرانفروشان را شديدا مجازات ميكردند. گدايان و بيكارهها در زمان حكومت مختارالسلطنه به سبب گراني و نابساماني شهر ضمن عبور از کنار مغازهها چيزي برميداشتند و بهاصطلاح «ناخونك» ميزدند. مختار السلطنه براي جلوگيري از اين بي نظمي دستور داد گوش چند نفر از گدايان متجاوز و ناخونك زن را با ميخهاي كوچك به درختان نارون در كوچهها و خيابانهاي تهران ميخكوب كردند و بدينوسيله از شر گدايان و بيكارهها و مزاحمت آنان جلوگیری شد. روزي به مختارالسلطنه اطلاع دادند كه نرخ ماست در تهران خيلي گران شده طبقات پائين از اين ماده غذائي كه ارزانترين چاشني و قاتق نان است نميتوانند استفاده كنند. مختارالسلطنه اوامر و دستورات غلاظ و شداد صادر كرد و ماست فروشان را از گرانفروشي برحذر داشت. چون چندي بدين منوال گذشت براي اطمينان خاطر خودش با قيافة ناشناخته به يكي از دكانهاي لبنيات فروشي رفت و مقداري ماست خواست. ماست فروش كه مختارالسلطنه را نميشناخت و فقط نامش را شنيده بود پرسید: چه جور ماست ميخواهي؟ مختار السلطنه گفت: مگر چند جور ماست داريم؟ ماست فروش جواب داد: معلوم ميشود تازه به شهر تهران آمدي و نمیداني كه دو جور ماست داريم! يكي ماست معمولي و ديگري « ماست مختار السلطنه»! مختار السلطنه با حيرت وشگفتي از ترکیب و چگونگی اين دو نوع ماست پرسيد. ماستفروش گفت: ماست معمولي همان ماستی است که از شير ميگيرند و بدون آن که آب داخلش کنیم تا قبل از حكومت مختار السلطنه با هر قيمتي كه دلمان ميخواست به مشتري ميفروختيم. اكنون هم در پستوي دكان از آن ماست داريم كه اگر مايل باشيد ميتوانيد ببينيد والبته بقيمتي كه براي ما صرف ميكند بخريد! اما ماست مختار السلطنه هميت طغار دوغ است كه در جلوي مغازه و مقابل چشم شما قرار دارد و از يك ثلث ماست و دو ثلث آب تركيب شده است! از آنجائي كه این ماست را به نرخ مختار السلطنه ميفروشيم به اين جهت « ماست مختار السلطنه» ميگوئيم! حالا از كدام ماست ميخواهي؟ اين يا آن؟! مختار السلطنه كه تا آن موقع خونسردياش را حفظ كرده بود، بيش از اين طاقت نياورده به فراشان حكومتي كه دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان حاكم بودند امر كرد ماست فروش را جلوي مغازه اش به طور وراونه آويزان كردند و بند تنبانش را محكم بستند. سپس طغار دوغ را از بالا داخل دو لنگه شلوارش سرازير كردند و شلوار را از بالا به مچ پايش بستند. پس از آنكه فرمانش اجرا شد رو به ماستفروش كرد و گفت: آن قدر بايد به اين شكل آويزان باشي تا تمام آبهایي كه داخل اين ماست كردي از خشتک تو خارج شود و لباسها و سر و صورت ترا آلوده كند تا ديگر جرأت نکنی آب داخل ماست بكني! چون ساير لبنيات فروشها از مجازات شديد مختارالسلطنه نسبت به ماستفروش آگاه گرديدند همه و همه ماستها را كيسه كردند تا آبها خارج شود و مثل همكارشان گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند. آری، عبارت « ماستها را كيسه كردن» از آن تاريخ ضرب المثل شد و در موارد مشابه كه حاكي از ترس و تسليم و جاخوردگي باشد مجازا مورد استفاده و استناد قرار میگیرد. در پایان، برای آنکه مختارالسلطنه بهتر شناخته شود مطلب زیر از سیاح معروف و معاصرش حاج محمد علی سیاح نقل میشود: «در سال 1322 قمری سال شیوع مرض وبا در ایران، از بزرگان کسی که به حال مردم متوجه شد یکی مشیرالدوله میرزا نصرالله خان و دیگری مختارالسلطنه بود که همه گونه کمک به مریضان میکرد. این آدم واقعاً خوش نفس و خیرخواه و با انصاف و با نظم بود و وجود او سبب راحت عموم اهل تهران بود. گاهی به مریضخانه سرکشی میکرد، دست به صورت هر یک میکشید و تسلی میداد، از آنجا بیرون آمده به خانه رفته در راه دانسته شد که مبتلا شده به کسانش گفته بود: «بروید ناهار بخورید اگر کسی مرا بخواهد بگویید در اندرون است.» به ناهار حاضر نمیشود و میخواهد پنهان دارد لکن بالاخره عنان اختیار از دست رفته معلوم شد و اشتهار یافت. طبیب آوردند معاجلات سودی نکرده بعد از هجده ساعت از وقت گرفتاری دنیا را وداع کرد و دوستان را داغدار نمود.» (خاطرات حاج سیاح:539) مأخذ: ریشه های تاریخی امثال و حکم، با اندکی تصرف.
|