|
پژوهشی در حدیث نفی ترور در اسلام محمد صحّتی سردرودی
پژوهشی در حدیث نفی ترور در اسلام «الاسلام قید الفتک والمؤمن لا یفتک »با رویکردی به روایت مسلم بن عقیل محمد صحّتی سردرودی(محقق و عاشورا پژوه) • روایت معروف و مشهور نفی ترور در اسلام(الاسلام قید الفتک) از نظر سندی - تاریخی در کدامیک از منابع روایی - تاریخی ، سنی و شیعه آمده است؟ اهمیت موضوع : هنگام پژوهش در حماسه عاشورا و تاریخ امام حسین(ع) به حدیثی بر می خوریم که سفیر امام حسین(ع) در کوفه- یعنی حضرت مسلم بن عقیل - از عمویش حضرت امام علی(ع) نقل می کند که رسول خدا(ص) فرمود : « الاسلام قید الفتک والمؤمن لایفتک» اسلام ترور را قدغن کرده است و کسی که به اسلام باور داشته باشد هرگز دست به ترور نمی برد. این حدیث را مسلم بن عقیل زمانی روایت کرد که در کوفه، شریک ابن اعور از او خواست در پشت پرده پنهان شود تا عبیدالله بن زیاد را که به عیادت او (شریک بن اعور) به خانه هانی بن عروه می آید ناگهان بکشد و خیال همه را آسوده سازد. امّا مسلم بن عقیل - اگرچه به راحتی می توانست این کار را انجام دهد- با تمسّک به همین حدیث از این کار سرباز زد و گفت که اسلام اجازه چنین کاری را به او نمی دهد و یک مسلمان هرگز کسی را ناجوانمردانه و ناگهانی نمی کشد. در اهمیت این حدیث اگر گفته شود: همین یک حدیث مسیر زندگانی امام حسین(ع) و در نتیجه مسیر تاریخ اسلام و تشیع را تغییر داد، گزاف نخواهد بود. برای نمونه نقل می شود که شریف مرتضی علم الهدی نوشته است: « اگر مسلم بن عقیل در آن فرصت ـ که قدرتش را داشت و شریک هم با وی توافق کرده بود ـ ابن زیاد را می کشت، کار یکسره می شد و حسین(ع)، بدون این که شهر از طرف حکومت مدافعی داشته باشد، به راحتی وارد کوفه می شد و یکایک مردم برای یاری حضرتش نقاب از رخ بر می کشیدند و آشکارا به نصرت او می شتافتند و آنان هم که ظاهرشان با دشمنان می نمود، ولی در دل یاری حضرتش را می پروراندند، به گرد حضرت جمع می شدند». اسناد و مدارک حدیث در نگاه نخست به نظر چنان می نماید که این حدیث فقط در کتاب های مقتل یا مجموعه های مربوط به روضه خوانی روایت شده باشد ولی با اندک پژوهش و جستجویی معلوم می شود: افزون بر مقاتل، اصل حدیث در متون متقدم و مستندی که در جمع احادیث، تدوین تاریخ و علم رجال می باشد، نیز ثبت و ضبط شده است و ده ها کتاب مرجع و معتبر که شامل بسیاری از صحاح سته اهل سنت و کتب اربعه شیعه است، آن را با ثبت سلسله اسناد و روات، روایت کرده اند. طرق روایت از رسول خدا(ص) قباحت ترور و تضاد آن با اسلام با تمسّک به حدیث شریف: «الاسلام قید الفتک» یا « الایمان قید الفتک» به طرق بسیاری از پیام آور اسلام، حضرت محمد مصطفی(ص) روایت شده است و چنان می نماید که این معنا به عنوان یک اصل مسلّم، پیوسته در میان مسلمانان از هر قبیله و قومی، پذیرفته شده بود و با توجه به طرق حدیث و روایت گران آن تاکید بیشتری بر آن می شود. ما در این جا طرق روایت را از اصحاب و امامان معصوم(علیهم السلام) و با رعایت ترتیب تاریخ نقل می کنیم و در ضمن به مراسیل نیز می پردازیم. 1. از طریق عثمان بن عفان در جریان فتح مکه، عثمان برای شفاعت از برادر رضاعی خویش عبد الله بن سعد بن ابی سرح - که محکوم به مرگ شده بود- نزد پیام آور اسلام(ص) شتافت و پس از آن که جان وی را نجات داد، رسول خدا(ص) به مناسبتی فرمود: « لیس فی الاسلام ایماء و لا فتک، انّ الایمان قید الفتک یعنی کسی را با حیله و ترور کشتن چیزی نیست که در اسلام بوده باشد ، زیرا که خداباوری انسان را از ترور باز می دارد و کسی که اسلام را باور دارد نمی تواند کسی را ترور کند یا دستور ترور کسی را ـ ولو به اشاره،(کنایه از کشتن کسی بدون محاکمه یا بدون فرصت برای دفاع) ـ بدهد». 2. از طریق عبّاس بن عبد المطّلب عباس بن عبدالمطلب بدون آن که از رسول خدا(ص) نامی ببرد، در حضور امیر المؤمنین(ع) چونان اصلی مسلّم به این حدیث نبوی استناد می کند و خطاب به ابوسفیان می گوید: «والله لولا انّ الاسلام قید الفتک، لتدکدکتُ جنادلَ صخر یسمَعُ اِصطکاکها مِن المَحلّ العُلی / یعنی به خدا سوگند که اگر اسلام، انسان را از ترور و شر به پاکردن، باز نمی داشت صخره سنگها را چنان به هم می کوبیدم که صدای بر خوردشان از جایگاه بس بلند و بالایی شنیده می شد». 3. از طریق زبیر بن العوّام مردی به پیش زبیر می آید و به او می گوید : می خواهی علی را برایت بکشم ؟ زبیر می پرسد: چگونه او را می کشی؟ پاسخ می دهد : او را ترور می کنم. زبیر می گوید: نه، این کار را نکن، رسول خدا(ص) می گفت : « الایمان قید الفتک، لا یفتِک مُؤمِن/ خدا باوری انسان را از ترور کردن باز می دارد و کسی که باورمند است دست به ترور نمی زند».این حدیث با اَسناد بسیاری روایت شده که برخی مثل احمد بن حنبل آن را با چندین سند از طریق زبیر، از پیام آور خدا(ص) نقل کرده اند که به برخی از آنها ارجاع می دهیم: 4 . از طریق ابو هریره بسیاری این حدیث شریف را از طریق ابوهریره نیز روایت کرده اند که بخاری ، صاحب یکی از صحاح ستّه و ابو داود، صاحب سنن هم از آنهایند، برای تفصیل مراجعه شود به: 5 . از طریق عمرو بن الحمق عمرو بن الحمق خزاعی که از حواریون امیر مؤمنان علی(ع) شمرده شده است تا آن جا که گفته می شود: جایگاه عمرو بن الحمق پیش امیرالمؤمنین(ع) همانند جایگاه سلمان پیش رسول خدا(ص ) بوده است»؛ و سخنان امام حسین(ع) در نامه معروف اش به معاویة بن ابی سفیان که ناجوانمردانه عمرو را به شهادت رساند، به وضوح حاکی از جلالت قدر و وثاقت کم نظیر اوست. او هم همین حدیث شریف را از رسول خدا(ص) روایت کرده که برخی از متون حدیثی به ثبت آن پرداخته اند: 6 . از طریق جابر بن زید جابر بن زید که گفته می شود متولّد سال هجدهم هجری بوده است بیشتر از طریق عبد الله بن عباس از رسول خدا(ص) روایت می کند و گاهی نیز مانند بسیاری دیگر از تابعین به صورت مرسل از پیام آور خدا(ص) حدیث نقل می کند که حدیث مورد بحث ما هم به همین ترتیب است: «جابر بن زید، عن النبی(ص) قال: الایمانُ قید الفتک، لایفتک مؤمن».ر.ک : الربیع بن حبیب، الجامع الصحیح (مسند الربیع) ص 276(997)، به تصحیح محمود عیران، سوریه المطبعة العمومیة بدمشق، چاپ 1388 ه / 1968 م . 7. از طریق معاویة بن ابی سفیان معاویه پس از آن که حجر بن عدی و یارانش را به صورت ناجوانمردانه ای کشته بود، سفری به مکه و مدینه داشت تا برای پسرش یزید بیعت ستاند و زمینه را برای حکومت وی پس از خود آماده سازد، در این سفر به خانه عایشه هم رفت که عایشه به او گفت آیا نمی ترسی که کسی تو را ترور کند؟ معاویه پاسخ داد: من در خانه امنی هستم، مگر رسول خدا(ص) نمی گفت: «ایمان، انسان را از ترور باز می دارد و کسی که باورمند است دست به ترور نمی برد؟». البته برخی از منابع به این جریان پرداخته اند و برخی دیگر تنها به روایت حدیث نبوی (الایمان قید الفتک ...) از طریق معاویه شتافته اند که با مراجعه به متون آن ها معلوم می شود: 8 . از طریق مسلم بن عقیل کسانی که این حدیث شریف را از مسلم بن عقیل روایت کرده اند، دو دسته اند: عده ای نوشته اند که مسلم بن عقیل این حدیث نبوی را از عمویش امام علی(ع) روایت کرد و بسیاری نیز نوشته اند که گفت: حدیثی است که از رسول خدا(ص) به من رسیده است، یا گفت: حدیثی است که مردم از رسول خدا(ص ) روایت می کنند. نخست به ثبت منابع دسته اوّل ـ یعنی به روایت از امام علی(ع) ـ می پردازیم که پنج منبع و مأخذ را شامل می شود و سپس به ثبت منابع دسته دوم می آغازیم که بسیارند: طریق جمع بین روایات پرپیداست که دسته ای از این روایت ها حدیث شریف را وقتی که از مسلم بن عقیل نقل می کنند آن را به روایت از امیر المؤمنین علی(ع) ثبت کرده اند ودسته ای دیگر بدون واسطه آن را ـ از طریق مسلم بن عقیل ـ از پیام آور خدا(ص) گزارش نموده اند. حال پرسش این است که از این دو، کدام دسته درست تر، وکدام طریق به صواب نزدیک تر است؟ بالاخره مسلم بن عقیل این حدیث شریف را از پیام آور خدا(ص) یا از امیرمؤمنان(ع) روایت کرده است؟ به عبارت دیگر: آیا هر دو طریق، امکان دارد و یا این که تنها یکی از دو طریق ممکن است؟ و اگر هر دو راه به راستی قابل جمع است فکیف التوفیق ؟ در پاسخ گفته می شود: با توجّه به این که مسلم بن عقیل مصاحبت رسول خدا(ص) را درک نکرده بود زیرا که تاریخ تولدش پس از رحلت رسول الله(ص) بوده است، دیگر تصور این که خود بتواند از رسول خدا روایت کند جایی ندارد، پس تنها طریق اوّل می ماند، یعنی مسلم بن عقیل، فقط می تواند این حدیث شریف را از طریق عمویش امیر المؤمنین(ع) حکایت نماید، اما این که بسیاری ـ از 12 نفر ، 7 نفر آن ها ـ آن را از زبان مسلم بن عقیل به پیامبر اسلام نسبت داده اند به علل یا دلائل زیر می تواند باشد: 1. در مقام ثبت و ضبط کامل حدیث ـ اعمّ از سلسله روات وگزارشگران و نویسندگان ـ نبوده اند بلکه همه حواسشان بر این بود که گزارشی از شهادت مسلم بن عقیل وفجایع دیگر که منجر به فاجعه بزرگ(عاشورا و مقتل الحسین علیه السلام) شد به دست داده باشند تا بتوانند تحلیلی برای آن بیابند مثل شریف مرتضی در تنزیه الانبیاء و به تبع شریف مرتضی، شیخ طوسی در تلخیص الشافی؛ یا آن را توجیه نمایند(مثل ابن کثیر در البدایة والنهایة). 1 . شریف رضی ، المجازات النبویة ، ص 356 - 357(275) . 9 . از طریق امام صادق(علیه السلام) ثقة الاسلام کلینی به سند خود از ابو الصباح کنانی روایت کند که وی گفت: به امام صادق(ع) گفتم: مارا همسایه ای از تبار هَمْدانی ها است که وی را جعد بن عبدالله گویند. وقتی که ما از امیرالمؤمنین(ع) و برتری اش یادی می کنیم وی[ با کمال بی شرمی] می آید پیش ما می نشیند تا با ما در می افتد و درباره آن حضرت بدگویی می کند، آیا در کشتن وی مرا رخصتی می دهید؟ ایشان به من گفت: ابالصلاح ! مگر می توانی چنین کاری انجام دهی؟ گفتم: آری به خدا اگر مرا در کشتن وی رخصتی بدهی این کار را می کنم، البته در جایی به کمین او می نشینم وهنگامی که به آن جا رسید با شمشیرم ناگهان به سرش می افتم و پوست از سرش می کنم تا وی را کشته باشم. ابوالصباح می گوید، امام صادق(ع) فرمود : « یا اباالصباح ! هذا لَفَتْک، و قد نهی رسول الله(ص) عَنِ الفَتک ، یا اباالصباح ! ان الاسلام قَید الفَتک یعنی : ای ابالصباح ! این کاری که تو می خواهی بکنی بی تردید تروراست. بی گمان پیام آور خدا(ص) انسان ها را از ترور بازداشته است، ای ابالصباح ! دین اسلام حتماً انسان را از ترور باز می دارد». به عبارت دیگر : پیام آور اسلام در هر شرایطی مسلمانان را از ترور بازداشته وآنان را از این کار نهی کرده است وآن گاه که شارع از کاری نهی کند دیگر آن کار هرگز روا نبوده، بلکه ناروا و حرام خواهد بود. دیگر این که دین اسلام خود مانع این کار است و کسی که اسلام را به درستی شناخته باشد هرگز نمی تواند چنین کاری مرتکب شود . مگر این است که اسلام در ریشه و اصل واژه، از ماده سلم است و سلم به معنای صلح است؟« و الله یدعوا الی دار السلام». 1.کلینی رازی، الکافی(الفروع)، 14/549-550(14464/16)، چاپ قدیم: 7/375، ح16. «االایمان قید الفتک ، ای منع منه وذلک لانه نوع خداع ینافی الایمان والاسلام / ایمان از ترور باز می دارد، یعنی از آن منع می کند به دلیل آن که ترور، نیرنگی است که با ایمان و اسلام، منافات دارد». در این خطبه خطیر و فخیم، نکته هایی نهفته است ، مانند آن که تروریست ها را زیرک خواندن، پندار «اهل الجهل» خوانده شده است و در جای خود معلوم شده که جهل، اعمّ از نادانی است و بیشتر با واژه نابخردی و بی خردی می خواند و به کسانی گفته می شود که هنوز در فضای وحشت و رعب جاهلیت، نفس می کشند و در آن توحشّ، تنفس می کنند. و با تاسف بسیار باید گفت کسانی که از درک آن اقدام بزرگ وفرهنگ ساز مسلم بن عقیل در می مانند به علت آن است که هنوز «اهل العقل والعدل » نشده اند وفاصله چندانی از فرهنگ جاهلیت و «اهل الجهل » نگرفته اند تا مکتب عدل علوی را که بنیانش با عقل و عقلانیت نهاده شده است در سایه سار مسلم بن عقیل بشناسند. سخن دیگر این که باید گفت: آنان که تصور می کنند حضرت مسلم باترور ابن زیاد به پیروزی دست می یافت قضیه را بسیار ساده می گیرند و بیشتر مجذوب در پیروزی نظامی و صوری هستند، غافل از این که پیروزی با ترور و شر به پا کردن، نه تنها در حقیقت امر، پیروزی نیست بلکه در واقع هم شکست و هم رسوایی است. درود بر امام علی(ع) که در عبارت بلیغ و بالایی می گفت: «ما ظَفِرَ مَن ظَفِرَ الأِثمُ ِبهِ، وَ الغالبُ بِالشَّرِ مَغلُوب، یعنی: کسی که خود را به گناه باخته به چیزی دست نیافته و کسی که با بدی برده، در واقع شکست خورده است». همین معنا با توضیح بیشتری از امام صادق(ع) به این ترتیب، روایت می شود: «الأغلبُ مَن غَلَبَ بِالخیرِ، وَ المَغلُوبُ مَن غَلَبَ بِالشَّرِ، وَ المُؤمِنُ مُلجَم». یعنی: پیروز ، کسی است که از راه درست پیروز شود و شکست خورده کسی است که با شر به پاکردن برده باشد و به هرحال 10 . از طریق امام جواد(ع) از ابن قولویه و حسین بن حسن بندار قمی نقل می شود که به اِسناد خود از اسحاق انباری روایت می کنند که وی گفت: ابو جعفر ثانی(حضرت امام جواد علیه السلام) مرا فرمود: « ... وَ ایاک و الفَتک! فانَّ الاسلامَ قد قید الفَتک، یعنی مبادا دست به ترور ببری! زیرا که اسلام بی گمان دست مسلمان را از این که کسی را ترور کند البته می بندد». 1. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال / 575(1013) و در چاپ قدیم / 529(1013) و در رجال الکشی / 445(396) چاپ کربلا، با تعلیقات سید احمد حسینی که عنوان درست کتاب همان اختیار معرفة الرجال است که به نام رجال الکشی منتشر شده است . نخستین فصل فتوت در آستانه عاشورا به این ترتیب می توان گفت که اصل سخن، جای تردید نیست، بلکه باید گفت که این حدیث شریف، دست کم، دارای «تواتر معنوی» می باشد و تمسک مسلم بن عقیل به این حدیث نبوی نیز، اگر نگوئیم به حدّ کافی، بی گمان به اندازه لازم در متون متقدم و مستند و معتبر نقل شده است که بحث سندی آن در جای خود ـ یعنی طریق هشتم از طُرق روایت ـ گذشت. از نظر تاریخی نیز می توان گفت که این قضیه از مسلّمات تاریخ است که در سال شصت هجری و در آستانه فاجعه بزرگ(یعنی عاشورا) رخ داده است. برخی اختلاف ها بنابر بعضی از نقل ها ـ یا خلط بحث کردن ها در ارتباط با مسلم بن عقیل و مسلم بن عوسجه و معقل جاسوس ابن زیاد و رابطه نفوذی وی با مسلم بن عوسجه ـ و نه با مسلم بن عقیل ـ و ورود وی به خانه هانی بن عروه ـ البته پس از عیادت ابن زیاد از شریک بن اعور یا از هانی بن عروه ـ حتّی اگر فرض کنیم پیش از عیادتِ گفته شده باشد و قضیه نفوذ جاسوس برای حکومت، نتیجه داده باشد، باز نمی توان در موضع محکم و آموزنده مسلم بن عقیل تردید کرد. زیرا با توجه به همه منابع تاریخی و حدیثی و با عنایت به راه و روش روشن علی و آل علی و با التفات به جایگاه هر سه بزرگوار(حضرت مسلم و هانی و شریک) و همچنین با توجه به این که عیادت ابن زیاد، اگر نه سرزده، بسیار سریع بوده و حاکم جدید کوفه، از نظر امنیتی تدارک لازم، بلکه کافی را دیده بود. افزون بر آن که برادر همسر هانی(عمرو بن حجاج زبیدی) در دل هوای ابن زیاد را داشت و زن هانی می توانست برادرش را از اسرار خانه آگاه سازد، و او به نوعی بیت هانی را زیر نظر داشته باشد، مسلم بن عقیل هرگز نه می توانست و نه می خواست با یورش ناگهانی به ابن زیاد آغازگر جنگ باشد، آن هم جنگی که معلوم نبود چگونه و با به جان هم انداختن چه قبایلی به کجا می انجامد. شگفت این که برخی بدون دلیل، تنها برای این که نوشته اند: «این امر برای من روشن نیست» با پرسش هایی که ممکن است برای هر قضیه ای به تناسب خودش پیش آید، خواسته اند با انکار اصل طرح ترور، صورت مساله را پاک سازند، غافل از این که اگر تنها به نقل ابومخنف مراجعه نمی کردند و منابع دیگر را می دیدند، هرگز به اطناب مملّ دچار نمی شدند. افزون برآن، اگر به اصل حدیث نبوی و سیره علی و آل علی، التفاتی می کردند به انکار قضیه، روی نمی آوردند، دست کم عذر هانی را از روی برتافتن از این که در خانه او قتلی رخ دهد به آسانی می پذیرفتند. بالاخره ابن زیاد هر که بود، برای عیادت به خانه هانی آمده بود و تا در خانه او بود، به نوعی مهمان و در امان بود و هانی میزبان خوانده می شد. از طرفی هنوز از طرفین کسی دست به شمشیر نبرده بود و از طرفی دیگر، ابن زیاد، با اعلان قبلی، به عنوان میهمان و برای عیادت مریض پذیرفته شده بود. بسیار بعید است که آن سه تن(مسلم، هانی و شریک) حدیث شریف را، به ویژه به روایت از همدل و همراه خود در مواقفی چون صفین و جمل نادیده بگیرند، یعنی به روایت از عمرو بن حَمِق خزاعی از رسول خدا(ص) که آن حضرت می گفت: «الایمان قَید الفتک، من أمَّن رجُلا علی دمِهِ فَقتلُهُ فأنا بریئ من القاتل وإن کان المقتول کافرا؛ ایمان انسان را از ترور باز می دارد. من از کسی که مردی را برای خونش امان دهد و سپس وی را بکشد، بی زارم ولو این که مقتول، انسان کافری باشد» . برخی دیگر نیز به همان دلائل و عللی که گذشت ـ به ویژه به علّت خلط کردن میان مسلم بن عقیل و مسلم بن عوسجه و ارتباط معقل با ابن عوسجه، نه با ابن عقیل ـ از تحقیق بیشتر درمانده و به کتاب الارشاد شیخ مفید پناه برده اند و با تمسک به شهرت شیخ، نه تنها گرهی از کار نگشوده اند که تنها تردید نابجای خود را نمایانده اند، در حالی که قسمت مقتل از کتاب الارشاد، به صورت مجمل بیان شده و تنها مستند به اقوال «کلبی» و «ابوالحسن مدائنی» است و اقوال آن دو، با این که یکی توثیق نشده ودر دیگری نیز بحث است، از هم تفکیک نشده است و این همه مسامحه شیخ مفید در این مقام را می رساند که محقق را از استناد به آن باز می دارد تا به متون مفصل و مستند مراجعه کند، نه این که از آن ها سرتافته به متن مختصر و مجملی مثل باب مقتل در کتاب الارشاد چنگ زند. در این جا بعضی از عاشوراپژوهان با عنایت به فتوّت بنی هاشم به خصوص راه و روش کریمانه علی وآل علی(ع)، سخن دیگری نیز از سفیر حریت و عزّت، حضرت مسلم بن عقیل نقل کرده اند که در پاسخ شریک بن اعور، یا هر شخص دیگر، گفت: « إنّا أهل البیت نُکرِهُ الغدر، ما خانواده پیامبر، خیانت و نیرنگ را زشت می شماریم». یعنی درست همان سخنی که امام علی(ع) پیوسته به آن پای بند بود و با صراحت می فرمود: « لولا کراهیة الغَدر لَکنتُ مِن أدهَی النّاسِ وَ لکن کلُّ غُدرَة فُجرَة وَ کلُّ فَجرة کفَرة، وَ لِکلِّ غادِر لِواء یعرَفُ بِهِ یومَ القِیامَة؛ اگر خیانت ونیرنگ، زشت نبود البته که من باهوش ترین مردم بودم، اما هر خیانت و نیرنگی، دروغی را در پی دارد و هر دروغی به نوعی کفر است، وهر خیانت کاری را در روز قیامت درفشی است که با آن شناخته می شود». یعنی رسوا می گردد. با شگفتی پرسیده می شود: آخر آنان که اقدام با فتوت و کریمانه مسلم بن عقیل را بر نمی تابند، چه پاسخی به پرسش های زیر دارند؟! 1. مگر علی(ع) از کشتن مسبّبان و سردمداران جنگ جمل مثل مروان و دیگران با آن که در چنگشان بودند، چشم نپوشید وبه آن ها فرصت، بلکه فرصت های دیگر نداد تا اگر خواستند بیشتر اندیشه کنند و باز گردند؟ أقسمُ لا أقتَلُ الا حُرّا توگویی پدر و پسر، یعنی سفیر حسین(ع) و شهید عاشورا یک صدا می خواهند پاسخی رسا و گویا برای کسانی تدارک ببینند که تصور می کنند با ترور و جنگ طلبی می شد کارها را پیش برد و همچنان از اصل آزادی وحدیث حریت، حراست کرد و با افتخار تمام فریاد زد: «هر چند مرگ را چیزی تلخ ببینم، سوگند خورده ام که جز با آزادی نمیرم. زندگی همین است که تلخ و شادی در آن به هم درآمیزد، بالاخره هرکسی روزی دشواری مرگ را می بیند روح و روان، پس از پراکندگی بازگشته تا قرار یابد، و من تازه جانی دوباره یافته ام تا به پایم که نکند به من دروغ ببندند یا فریفته ام سازند» .
|