|
اهل بیت؛ الگوی همه جانبه
اهل بیت؛ الگوی همه جانبه چرا آن چنان که بايد اهل بيت(ع) در حيات همه جانبه ما به عنوان الگو مطرح نيستند؟ واقعيتي است مشهود و اثبات شده که ما انسان ها علي رغم برخي مشابهت ها و اشتراکات، هرکدام از منظري خاص خود به مسائل مي نگريم. قرآن تعبيردقيق و زيبايي دارد. در سوره اسراء پس از ذکر برخي رفتارهاي ناهنجارآدميان، مي گويد:« قل کل يعمل علي شاکلته»، بگوهمه براساس شاکله خود عمل مي کنند. سپس هشدار مي دهد که خداوند مي داند کداميک هدايت يافته ترند. همين مضمون را از زبان مولوي هم شنيده ايم که از زبان ني يا حقيقت به گلايه مي گويد هرکسي ازظن خود شد يارمن بارها براي همه ما پيش آمده که از يک پديده واحد افراد مختلف، توصيف هاي گوناگون مي کنند. اين مسأله در زمينه اعتقادات و باورهاي مذهبي هم مصداق دارد. در درون يک گفتمان مذهبي، هر کدام از پيروان، براساس شاکله و نگرش و منش و ظن خود، رويکردهاي متفاوت مي يابند. درجامعه شيعي شاهديم گرچه همه از امامت به عنوان يک اصل پذيرفته شده سخن مي گويند اما نگرش ها، انتظارات، رويکردها و اثرپذيري ها بسيار متفاوتند. تأملي در گذشته تا حال اين واقعيت را نشان مي دهد: امام(ع) اسوه و سرمشق يک رويکرد اين بود و هست که امامان الگوي طراز مکتب هستند. آنها نمونه عيني و مجسم آموزه هاي ديني و اخلاقي اند، لذا همانطور که از کتاب وحي مي توان آموخت، از رفتار و گفتار امام(ع) نيز مي توان حقايقي را فرا گرفت و در عمل به کاربست. گام اول اين نحله شناخت و آگاهي نسبت به امام(ع) بود. با اين ديدگاه فرد خود را موظف مي دانست پيرايه ها و آرايه هايي که درطول تاريخ ايجاد شده کنار زده و رفتار و گفتار واقعي امامان را بشناسد و از آنها الگو بگيرد. تلاش هايي که براي شناسايي و شناساندن چهره واقعي امامان شيعي صورت گرفته بيشتر با اين رويکرد بوده است. اين نگرش از قرآن هم الهام مي گرفت. درسوره احزاب آيه 21 :« لقدکان لکم في رسول الله اسوه حسنه...»، رفتار و شيوه پيامبر سرمشق نيکويي براي مؤمنان معرفي شده است. همچنين در سوره ممتحنه آيات 4 و 6 حضرت ابراهيم(ع) به عنوان سرمشق معرفي شده است. قبل از انقلاب مبارزين مي کوشيدند نهضت حسيني را بشناسند و از روش ها و جهت گيري ايشان براي مبارزه با ظلم بهره بگيرند. يا روش هاي امام علي(ع) را در مورد حکومت داري شناسايي و معرفي کرده و خواهان برقراري چنين حکومتي بودند. اختلاف عالمانه برسرتحليل حرکت امام حسين(ع) ميان دکترشريعتي، آيت اله صالحي نجف آبادي و ديگران در اثر کوشش هايي بود که در اين راستا صورت گرفت. براي اين جريان، اول يا چهارم بودن خلافت علي (ع) مسأله اصلي نبود بلکه مهم اين بود که از دوره پنج ساله حکومت علي(ع) روش حکومت داري را بياموزد و از دوره بيست و سه ساله بعد از رحلت پيامبر(ص) روش برخورد علي(ع) با نيروهاي رقيب و منتقد و مخالف را فراگيرند. با اين رويکرد ائمه شيعي تنها شخصيت هاي مورد قبول يک فرقه مذهبي محدود نبودند، بلکه متعلق به بشريت بودند و پيروان همه مکتب ها و گرايش هاي ديني و غيرديني به آنها ارج مي نهادند. جرج جرداق مسيحي ارزشمندترين چهره بشريت را علي(ع) مي شناسد و درباره اش چند جلد کتاب مي نويسد که هنوز از بهترين آثار براي شناخت آن حضرت است. سليمان کتاني مسيحي لبناني با شناخت رفتار و شيوه هاي علي(ع) و فاطمه زهرا (س) است که کتاب «امام علي مشعلي و دژي» و کتاب «فاطمه زهرا زهي در نيام» را به نگارش در آورد. همچنين دانشمندان اهل سنت کتاب هايي در معرفي ائمه شيعي نگاشتند که مورد استفاده و مطالعه شيعيان نيز قرارگرفت. از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد که بگذريم، دکترطه حسين استاد برجسته مصري از اهل سنت که خدمات فرهنگي بسياري از جمله تحصيلات رايگان رابراي مصريان به ارمغان گذاشت، کتاب علي و فرزندانش را نوشت و سعي کرد منصفانه سيماي علي(ع) را به جهانيان بشناساند. همچنين عبدالفتاح عبدالمقصود کتاب ارزشمند امام علي بن ابيطالب را نگاشت که جلد اول آن توسط آيت الله طالقاني به فارسي ترجمه شد. حتي شاهد بوديم مارکسيست هاي منصفي چون خسروگلسرخي از امام علي(ع) و امام حسين(ع) تجليل مي کنند. امام حلّال مشکلات روزمره رويکرد ديگري هم در ميان عوام مردم رواج داشت که براين باور بود که ما قادر نيستيم ائمه را بشناسيم و از آنها پيروي کنيم. فقط مي توانيم براي تخفيف آلام و دردها و رفع مشکلات جاري مان به آنان متوسل و متمسک شويم. اين افراد ناکامي ها و آرزوهاي سرکوب شده و نيازهاي روزمره زندگيشان را بيان کرده و از ائمه انتظارمددکاري داشتند. براي آنان اهميتي نداشت که امام حسين(ع) براي چه هدفي به شهادت رسيد و و يا امام علي(ع) چه برخوردي با مخالفين و منتقدين داشت، يا دعاي کميل يا عرفه چه مضامين توحيدي و عرفاني به ما مي آموزد . حتي گاه عنوان مي شد که نبايد به اين مسائل فکر کرد چرا که موجب سرگرداني و شک و شبهه مي شود. مثلا مي گفتند امام حسين(ع) اگر مي دانست که شهيد مي شود نبايد مي رفت و خود را به هلاکت مي انداخت و اگر نمي دانست پس علم امام ناقص بوده است و نتيجه مي گرفتند که در حد بشر نيست که به اين مسائل فکر کند. آنها به امام به عنوان يک سرمشق و الگو نگاه نمي کردند بلکه مهم اين بود که او مي تواند مشکلات ما را حل کند، مشکلاتي که بنا به گفته قرآن بايد با تلاش و همت خودمان حل شوند و يا حاکمان بايد براي حل آنها برنامه ريزي کنند. اين رويکرد بويژه زماني که سوء مديريت حاکمان موجب افزايش تنگناهاي اقتصادي و بحران معيشتي درجامعه مي شد و مردم با فقر و تنگدستي و انواع بيماري ها روبرو بودند تقويت مي شد. به جاي آنکه به نهادهاي دولتي فشار بياورند که به وظايف خود عمل کنند و بهداشت و درمان و بيکاري و.... را در جامعه سامان دهند، از ائمه(ع) مي خواستند که به شکلي معجزه آسا به داد آنها برسند. آنها از امام حسين ع که مي گفت زندگي با ظالمين براي من جز ننگ نيست نمي آموختند که بايد براي بي عدالتي هاي موجود مبارزه کنند، بلکه گمان مي کردند امام فدا شده است تا مشکلات آنها را حل کند. امام مظلوم و نيازمند انتقام رويکرد سوم بيشتر جنبه تراژيک و عاطفي نسبت به امامان(ع) دارد. در اين رويکرد شناختن و الگو گرفتن از امام مورد توجه نيست، بلکه بيشتر بر جنبه هايي از زندگي امامان تأکيد مي شود که نشانگر مهجوريت، مظلوميت، غربت و ظلم و کينه ورزي رقبا يا دشمنان نسبت به آنان بوده است. در اين رويکرد هرچه بيشتر سعي مي شود بر جنبه هاي تراژديک و ترحم برانگيز زندگي ائمه افزوده شده و مبالغه شود. مرحوم شهيد مطهري و مرحوم صالحي نجف آبادي و دکترشريعتي از منتقدين جدي اين رويکرد بودند. برخي غلوها و پيرايه ها که در طول تاريخ درمورد سيماي ائمه بويژه سيدالشهداء(ع) افزوده شده در اين رويکرد به کار مي آيد. مرحوم مطهري در کتاب حماسه حسيني به تفصيل از اين موارد سخن گفته اند. تمسک گزينشي رويکرد چهارم حکايت «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» است. هر جا خودمان خواستيم از امام سخن بگوييم. توسل به ائمه براي توجيه کار خوداست. مثلا وقتي بخواهيم مردم را عليه دشمن بسيج کنيم از امام حسين (ع) و نهضت عاشورا ياد کنيم. وقتي برنامه صلح و آشتي در پيش داريم به امام حسن (ع) متمسک شويم. وقتي مصلحت است که با حاکميت جور همراه شويم، از مشي امام هشتم(ع) سخن بگوييم. يا اگر به کارفرهنگي مشغول شديم، خود را پيرو امام صادق (ع) بناميم. ناگفته نماند در اين نگاه هم نوعي سرمشق قراردادن ائمه ديده مي شود اما تفاوت آن با رويکرد اول در اينست که اين کار به صورت گزينشي و بنا به مصالح خودساخته صورت مي گيرد. مثلا از روش هاي حکومتي علي(ع) براي نقد حکومت ها بهره بگيريم ولي خودمان آنها را به کار نبنديم. يا مثلا به جنگ حضرت امير با خوارج استناد کنيم اما از تلاش هاي ايشان براي اصلاح تفکر آنان و تحمل انتقادهاي آنان و حتي رفتارايشان با قاتل خويش ياد نکنيم. جنگ فرقه اي در طول ساليان گذشته شاهد گسترش رويه ديگري نيز بوده ايم که با طرح اين نکته درست که تولي و تبري بايد توأمان باشند، بر تبري تأکيد ويژه اي دارند، در حالي که کمتر به تولي که پيروي آگاهانه است توجه دارند. اينان با هرجريان غيرخود رويه اي ستيزه جويانه را درپيش مي گيرند. درسال هاي اول انقلاب شاهد بوديم که امام خميني با طرح مسأله برائت از مشرکين که منظور اسرائيل و امريکا بود کوشيدند حج را به عنوان نماد وحدت جهان اسلام عليه استکبار و استعمارجهاني درآورند. آيت الله منتظري با طرح هفته وحدت به مناسبت ميلاد پيامبراکرم و حمايت جدي امام خميني از آن برآن شدند که اختلافات فرقه اي ميان مسلمانان را کاهش داده و آنها را از خودزني بازدارند. رويه اي که الهام گرفته ازايه 34 سوره ال عمران(قل تعالوا الي کلمه سواء بيننا و بينکم) و سنت علي(ع) در دوران سه خليفه اول بود. اما برخلاف اين سير شاهد آن هستيم که به موازات درگيري هاي فرقه اي که در کشورهاي همسايه اوج مي گيرد، در داخل کشور نيز کساني تمام هم و غم خود را مصروف تشديد اختلافات ميان پيروان مذاهب اسلامي مي کنند. علي رغم فتاوا و هشدارهاي مراجع تقليد، علماي اعلام و مسئولان بلندپايه نظام، همچنان به طرح موارد تفرقه انگيز ميان اهل سنت و تشيع مشغولند. سخن آخر متأسفانه سالياني است رويکرد اول در جامعه کمرنگ شده و رويکرد هاي ديگر ترويج و توسعه يافته است. به همان ميزان شاهد هستيم که از ارزش هاي ديني و اخلاقي چقدر فاصله ايجاد شده است. ديگر مهم نيست که حضرت امير(ع) غارت زيورآلات يک زن يهودي در گوشه اي از حاکميت خود را تاب نياورد و گفت اگر مسلماني از شنيدن اين خبر دق کند ملامتي بر او نيست. ديگر توبيخ نامه علي(ع) به عثمان بن حنيف فرمانداري که برسر سفره ثروتمندان شهر نشست فراموش مي شود. ديگرمهم نيست که علي(ع) درموضع خليفه جهان اسلام با وسعت آن روز، ناشناس به خانه يتيمان مي رود و تنورشان را آتش مي کند تا نان بپزد، ناسزا مي شنود و تحمل مي کند که نکند به کسي در حکومت او ظلمي شده باشد. ديگر مهم نيست که علي(ع) با رقبايش چگونه مدارا مي کند و علي رغم قدرناشناسي ها، به آنها دلسوزانه مشاوره مي دهد وخيرخواهي مي کند. ديگرمهم نيست که علي (ع) علاقه اي به قدرت و ثروت نداشت و تنها با اصرار مردم و خواست آنها مسئوليت را پذيرفت و زماني هم که به اصرار مردم به حاکميت رسيد در حفظ و حراست از بيت المال آنقدر وسواس نشان داد که حتي برادرش از او آزرده خاطرشد. رويه هايي که جرج جرداق دانشمند مسيحي را مجذوب مي کند تا کتاب علي صداي عدالت انساني را بنويسد. در حالي که بعضي پيروان علي(ع) روش ها و موضعگيري هاي آن حضرت را از ياد برده و تنها مسأله مهم براي آنان چيز ديگري شده است. در اين رويکرد توجه نمي شود اينکه علي(ع) و فاطمه(س) و ياران شان درخانه جمع شده و از بيعت خودداري کردند در حالي که جريان مقابل اين عدم بيعت را برنمي تافت و انتظارداشت همگان بالاجبار با خليفه بيعت کنند چه فلسفه اي داشت؟ آيا جز اين بود که علي(ع) و فاطمه(س) بر اين باور بودند که بيعت با حکومت امري اختياري است و هرکس آزاد است خود انتخاب کند و اساسا انتخاب امير و خليفه بايد با آزادي و اختيار صورت گيرد؟ در حالي که جريان مقابل چنين حقي براي مخالف خود قائل نبود و نمي توانست مخالف خود را تحمل کند. نمي پذيرفت کساني آزاد باشند که با خليفه بيعت نکرده باشند. کما اينکه حضرت امير وقتي به خلافت رسيد کساني را که با او بيعت نکردند کاملا آزاد گذاشت و اجازه هيچگونه تعرضي به آنان را نداد. حتي خوارج را تا زماني که دست به شمشير نبردند و به جان و مال مردم تجاوز نکردند آزاد گذاشت. مع الاسف شاهديم کساني به نام دوستي علي(ع) و فاطمه(س) به جاي آنکه از روش و سنت آنها در دفاع از حق آزادانديشي پيروي کنند، از سنت جريان مقابل آنها پيروي مي کنند و به عنوان دفاع از مظلوميت فاطمه(س)، هيچ انديشه متفاوتي را برنمي تابند، برطبل انتقام مي کوبند و هرگونه اهانت به عقايد آنها را روا مي دارند. محافلي که روز نهم ربيع الاول به عنوان سالگرد ترور خليفه دوم جشن مي گيرند و بر اين باور غلط هستند که درآن روز گناهي نوشته نمي شود و هر خلافي عليه طرف مقابل انجام دهند مباح است. اين درحالي است که علماي اعلام و مراجع تقليد صراحتا اين گونه اعمال را خلاف شرع دانسته و از اين امور نهي کرده اند.
|