(محقق، نويسنده و مترجم قرآن و نهج البلاغه)
اشاره؛
رمضان يك دوره ي كامل خودسازي
بي ترديد اين كه خداي متعال در هر سال يك ماه كامل را به روزه
اختصاص داده است و از مردم خواسته كه پشت سر هم اين ماه را روزه دار باشند، بي حكمت
نيست. در واقع، در اين برنامه ي خودسازي، هر روز اين ماه از جايگاه ويژه اي بر خوردار
است. روزه دار با روزه گرفتن در اين ماه، براي اصلاح نفس، تزكيه ي درون و پالايش كژي
هاي نفساني، گام برمي دارد و پله هايي از نردبان تعالي و تكامل را مي پيمايد. ما در
اين مقال با الهام از دعاهاي روزانه ي ماه مبارك رمضان، كه از مضامين بسيار ژرف و والايي
برخوردار است، گام هايي را در اين راه تکامل ترسيم كرده ايم. (1) با استناد به آيات و روايات و نوشته ها و رهنمودهاي
علماي اخلاق به ويژه كتاب «منازل السايرين » و «صد ميدان» اثر عارف وارسته خواجه عبدالله
انصاري، مطالبي را بازگفته ايم كه خوانندگان را براي استفاده ي معنوي هر چه بيشتر از
ماه مبارك رمضان ياري مي رساند. به اين اميد كه مورد استفاده اهل بصيرت و ره جويان
معرفت قرار گيرد. در شماره سي ام صفير به طور تفصيلي به اين پانزده گام پرداخته شد:گام اول: تنبّه (بيداري)؛گام دوّم: تقرّب
(نزديک شدن به خدا)؛گام سوم: تدبّر (هوشياري و انديشه ورزي)؛گام چهارم: استعانت به
خدا؛گام پنجم: استغفار؛گام ششم: تنزَّه (معصيت گريزي)؛گام هفتم: تذکر (يادآوري)؛گام
هشتم: تعهد (مسئوليت پذيري)؛گام نهم: تفويض
(رضا مندي)؛گام دهم: توکّل (واگذار کردن امور به خدا)؛گام يازدهم: تبتّل (پليدي گريزي)؛گام
دوازدهم: تزيّن (آراستگي)؛گام سيزدهم: صبر (شکيبايي)؛گام چهاردهم: مراقبه (خود نگهبان
بودن)؛گام پانزدهم: شرح صدر (گشودگي سينه). و در اين شماره که ايامي از ماه مبارک رمضان را به خود اختصاص مي دهد به
مابقي گام ها پرداخته شده است.
گام شانزدهم:
مرافقه (همراه نيك گزيدن)
«اَللّهُمَّ وَفِّقْنى فيهِ لِمُوافَقَةِ الاْبْرار»، «بار
خدايا در اين روز به همراهي با نيكان موفقم گردان.»
از گام هاي ديگر خودسازي، دوستي با افراد صالح و شايسته و
همراهي با نيكان است که گزيدن همراه نيك در سعادت دنيا و آخرت انسان بسيار مؤثر است؛
گفته اند:
همنشين تو از تو به بايد
تا تو را عقل و دين بيفزايد (مثنوي مولوي)
در قرآن كريم آمده است كه مؤمنان عاقبت به خيري و مرگ با
نيكان را از خداوند مي خواهند؛ «وتَوفََََنا مَعَ الابرار»، (آل عمران:193) «ما را
با نيكان بميران» اين نتيجه ي زندگي و عاقبت كار است؛ در حقيقت، تا انسان در طول زندگي
با نيكان زندگي نكند، نمي تواند با آن ها بميرد. در روايتي آمده است: «هر كس آن گونه
مي ميرد كه زندگي مي كند و آن گونه برانگيخته مي شود كه مي ميرد.» از امام صادق(ع)
روايت است كه فرمود: « استكثروا من الاخوان فانَََ لكلََ ََمؤمن شفاعة»، «با برادران
ديني خود زياد ارتباط برقرار كنيد، چراكه هر مؤمني دعاي مستجابي نزد خدا دارد.»
(2) از ابن عباس نيز روايت است كه گفت: «قيل
يا رسول الله: اي الجلساء خير؟ قال: من تذكركم
الله رؤيته، ويزيد في علمكم منطقة، ويرغبكم في الاخرة عمله»(3)
، «به پيامبر خدا(ص) گفته شد كدام يك از دوستان بهترين اند؟ فرمود: كسي كه ديدارش شما
را به ياد خدا بيندازد، گفتارش دانش شما را بيفزايد و كردارش شما را به آخرت تشويق
كند.» در قرآن كريم خداوند متعال پيامبرش را از اين كه با ديگر مردم با مهر و محبت
رفتار مي كند و با آنان مشورت مي كند، مورد تقدير قرار مي دهد و مي فرمايد: «فبما رحمة
من الله لنت لهم و لو كنت فظَََأغليظ القلب لا نفضََوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم
وشاورهم في الامر»، (آل عمران:159) «به لطف خدا با آنان نرم خو شدي و اگر درشت خو و
سخت دل بودي از پيرامونت پراكنده مي شدند. پس آنان را ببخشاي و براي شان آمرزش بخواه
و در كار با آنان مشورت نما.» يكي از اصحاب پيامبر خدا گويد: «ما در جنگ بدر با يكديگر
مشورت كرديم و پيروز شديم. اما در جنگ احد مشورت نكرديم و شكست خورديم.»
گام هفدهم:
عمل صالح (انجام شايسته ترين کار)
«اَللّهُمَّ اهْدِنى فيهِ لِصالِحِ الاْعْمالِ»، «بار خدايا
در اين روز مرا به شايسته ترين كارها هدايت فرما.»
انسان در يك زمان، مي تواند كارهاي مختلفي انجام دهد. اما
تشخيص بهترين و درست ترين كار و انجام آن، چيزي است كه بدان عمل صالح گفته مي شود.
اولويت بندي كارها و از ميان دو كار خوب، انتخاب
بهترين و از ميان دو كار بد، كه انسان مجبور به انجام يكي از آن هاست، انتخاب كم زيان ترين، از چيزهايي است كه انسان در طول زندگي
همواره با آن روبروست. مهم ترين ملاك در انتخاب عمل صالح، توجه به آخرت است؛ به شکلي
كه از ميان چند كار، كاري را برگزيند كه به ثواب نزديكتر است و در آخرت ملامت به بار
نياورد. اين انتخاب به ويژه در امور مهم زندگي جز با توفيق و توجه الهي
امكان پذير نيست. بسا انسان چيزي به نظرش مهم تر و درست تر مي رسد در حالي كه اين گونه
نيست و يا بعد مشخص مي شود كه اين گونه نبوده است. بنابراين رهرو راه خدا همواره بايد
از خدا بخواهد وي را به انتخاب آن چه شايسته
است، هدايت كند و او را به كاري كه پشيماني به بار نمي آورد، موفق دارد. در
بيشترين مواردي كه خداوند متعال از ايمان سخن به ميان آورده، از عمل صالح نيز سخن گفته
است چراكه ايمان بدون عمل صالح سودي ندارد؛ در سوره عصر مي خوانيم: «والعصر ان الانسان
لفي خسر، الاَ الذين آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر» (العصر:
3-1) در اين جا هم ايمان و عمل صالح در كنار يكديگر آمده و سفارش به حق و صبر مورد
تأكيد قرار گرفته است. همين طور در اين آيه: «الذين آمنوا وعملواالصالحات اولئك اصحاب
الجنة هم فيهاخالدون»، (البقره : 82) «كساني كه به خدا گرويده
و كارهاي شايسته انجام داده اند، اينان اهل بهشتند و در آن جاودانه اند.»
عمل صالح هم بايد از «حسن فعلي» برخوردار باشد و هم از «حسن
فاعلي». يعني هم كار، خوب باشد و هم انجام دهنده از انجام آن، هدف نيكويي را دنبال
كند؛ اگر كسي پل و مدرسه و دانشگاه مي سازد اما به خاطر ريا و خودنمايي و سوءاستفاده
هاي ديگر، اين عمل، عملي صالح نيست؛ شايد كساني كه خلوص نيت را شرط قبولي اعمال مي
دانند به همين نكته نظر دارند.
گام هجدهم:
مقام جمع (وحدت)
«وَخُذْ بِكُلِّ اَعْضاَّئى اِلىَ اتِّباعِ اثارِهِ»، «بارخدايا
همه اندام هايم را به پيروي از آثار اين ماه وادار.»
جهت دهي به كارهاي پراكنده و هدف گذاري يکسان براي گفتاري
که آدمي مي گويد و كرداري انجام مي دهد، از اموري است كه به حركت تكاملي انسان شتاب
بخشيده و او را از چندگانگي به توحيد و از پراكندگي به وحدت مي رساند. در دعاي كميل
مي خوانيم: «حتي تكون اعمالي واورادي كلها وردأ واحدا وحالي في خدمتك سرمدا»، «خدايا
آن گونه كن كه همه گفتار و كردارم يك آهنگ را بنوازد و همه احوالم در خدمت تو باشد.»
خواجه عبدالله در منازل السايرين گويد: «جمع آن است كه پراكندگي را از ميان بردارد،
اشاره را بخشكاند و از آب و خاك فراتر رود و از دو رنگي و دو رويي پيراسته شود. جمع
را سه درجه است: جمع دانش، جمع دريافت و جمع وجود. جمع دانش، متلاشي شدن همه دانش هاست
در دانش خدادادي. جمع دريافت، تمركز همه ي كارهاست در كارهاي خدايي و جمع وجود، بي
توجهي به همه چيزهاي مورد اشاره است در وجود بي كرانه الهي؛ مقام جمع غايت مقامات سالكان
و بر ساحل درياي توحيد است.» (4) پير هرات
گويد: «بدان كه كلمه توحيد مايه ي دين است و حصار امان و شعار اهل ايمان و مفتاح جنان؛
بي گفتن اين كلمه، نه اسلام است و نه سلام؛ بي پذيرفتن آن نه ايمان است و نه امان.
تا به زبان اين كلمه را نگويي، در دنيا سلامت نيست؛ تا به دل نپذيري، در عقبي كرامت
نيست. .هر كه در حمايت اين كلمه ي بزرگوار آمد، در سراپرده ي امان خداي قهار آمد.»(5)
گام نوزدهم:
رجا (اميدواري)
«اَللّهُمَّ وَفِّرْ فيهِ حَظّى مِنْ بَرَكاتِهِ»، «بار خدايا
از بركات اين روز بهره ام را فزوني بخش.»
از گام هاي ديگر سالك الي الله، اميدواري به رحمت خداوند
است كه از فضل خويش بر نعمت هاي او بيفزايد. انسان با اميد زنده است و آرزوها جهت دهنده
اوست؛ آرزوي مثبت، تلاش و كوشش انسان را براي انجام كارهاي خير افزون مي کند. راه خدا
بي نهايت است و بركت ها و نعمت هاي خدا نيز بي نهايت. هيچ عيبي بر بنده نيست كه نعمت
هاي گسترده ي الهي را آرزو كند و در صدد به دست آوردن آن باشد. اما اين را نيز نبايد
فراموش كرد كه بهشت را به بها دهند نه به بهانه؛ بخشش هاي خدا گزاف و بي حساب نيست
و از عدالت خدا به دور است اگر همان گونه كه به بندگان عابد، زاهد، شكيبا، مجاهد و
متعهد خود اجر و پاداش مي دهد، به كساني كه بدان درجه از عبادت و تلاش و كوشش تن نمي
دهند نيز بدهد. اين نكته را نيز نبايد از نظر دور داشت كه خداوند از فضل خود، كار نيك
اندك را مي پذيرد و از گناهان بزرگ (در صورت توبه) در مي گذرد. «يامن يقبل اليسير ويعفو
عن الكثير»؛ اين فضل گسترده ي الهي است كه انسان را هم چنان اميدوار نگه مي دارد. از
اين روست كه سالك الي الله بايد همواره بين خوف و رجا زندگي كند. پير هرات دركتاب صد
ميدان گويد:«ميدان چهل و سوم رجا است. از ميدان فرار، ميدان رجا زايد. قوله تعالي:
«يحذرالاخرة، ويرجوا رحمة ربه» رجاء اميد است و يقين را دو پَر است: يكي «ترس» و ديگري
«اميد.» مرغ ايمان را دو پَر «خوف» و «رجا»ست؛ مرغ را بي پَر پرانيدن خطاست.»
(6) و در تفسير سوره اعراف گويد: «هركس را
اميدي است و اميد عارف ديدار، عارف را بي ديدار، نه به مزد حاجت است، نه به بهشت كار.
همگان بر زندگاني عاشقند و مرگ برايشان دشوار. عارف به مرگ محتاج است؛ به اميد ديدار.
گوش، از لذت سماع برخوردار. لب، حق مهر را وام گذار. ديده ، آراسته ي روز ديدار. جان،
از شراب وصال بس خمار!»(7)
گام بيستم:
سكينه (آرامش خواهي)
«يا مُنْزِلَ السَّكينَةِ فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ»، «اي
آرامش بخش دل هاي مؤمنان».
سكينه اصطلاحي عرفاني - اخلاقي است و به معني آرامش و وقاري
است كه پس از اطمينان در قلب سالك ايجاد مي شود؛ احساس آرامشي كه پس از انجام وظيفه
و هنگام انجام آن، به انسان دست مي دهد و اين چيزي است كه خدا در دل مؤمنان مي اندازد.
«هوالذي انزل السكينة في قلوب المؤمنين» (فتح:4)، «اوست كه آرامش را بر دل مؤمنان فرو
مي آورد.» اين آرامش با ياد و نام خدا در دل ها پديد مي آيد. « الا بذكرالله تطمئن
القلوب»، (رعد:28)، «دل آرام گيرد به ياد خدا». از امام صادق (ع) روايت شده است که
درباره گنجي كه در داستان خضر و موسي (ع) در قرآن آمده: «وكان تحته كنز لهما»، (كهف:18)
«در زير آن ديوار گنجي براي آنان نهفته بود»، فرمايد: «آن لوحي بود كه بر آن نوشته
شده بود: بسم الله الرحمن الرحيم. عجبت لمن ايقن بالموت كيف يفرح وعجبت لمن ايقن بالقدر
كيف يحزن وعجبت لمن ايقن بالدنيا وتقّلبها باهلها كيف يركن اليها» «در شگفتم از كسي
كه مرگ را باور دارد، چگونه شادي مي كند؛ تقدير و اندازه گيري خدا را باور دارد، چگونه
غم ناك مي شود؛ دنيا و دگرگوني آن را مي داند، چگونه بدان دل مي بندد».فيض كاشاني گويد:
آن دل كه تويي در وي، غمخانه چرا باشد
چون گشت ستون مسند حنّانه چرا باشد
غمخانه دلي باشد، كان بي خبر است از تو
چون جاي تو باشد دل، غمخانه چرا باشد
بيگانه كسي باشد، كاو با تو نباشد يار
آن كس كه تواش ياري، بيگانه چرا باشد
واژه «سكينه» در آيه ي 238 سوره بقره، آيه ي 26 سوره فتح
و آيه ي 30 سوره توبه آمده است و با واژه وقار ارتباطي تنگاتنگ دارد.
پير هرات، در تفسير عرفاني آيه 38 سوره فتح مي نويسد: «سكينه،
آرامشي است كه خداوند به فضل خود در دل دوستانش مي افكند و آرامش دل ها را در دو چيز
مي نهد: يكي درخدمت و ديگري در يقين. آرامش در خدمت به سه چيز است: 1- عمل به احكام
شرع، تا به اندك توانگر شود، 2- اعتماد به اصل دين، تا از وسوسه ي شيطان در امان باشد
و 3- در كار دين خلق را فراموش كند، تا از ريا آزاد شود. آرامش در يقين نيز به سه چيز
است: 1- هرچه قسمت روزي شود، راضي باشد، تا از سنگيني بار بياسايد، 2- و زيان را يكسان
بيند، تا از بيم فارغ شود و 3- امور خود را به خدا واگذارد، تا از علاقه ها رهايي يابد.
نشانه رسيدن به سكينه و آرامش اين است كه آدمي بخشنده و بخشاينده شود. بخشايشي كه همه
ي دنيا را به كافري بخشد و بر او منت ننهد و بخششي كه همه ي نعمت دنيا را به مؤمني
بخشد و اگر بپذيرد، ممنون او باشد.»(8)
گام بيست
و يكم: وَرع (پرهيزگاري)
«وَلا تَجْعَلْ لِلشَّيْطانِ فيهِ عَلَىَّ سَبيلاً»، «بارخدايا
در اين روز راهي را براي شيطان بر من قرار مده.»
كار شيطان، اغواگري و وسوسه ي درون است؛ اما بدون خواست انسان
نمي تواند به صورت تكويني او را به انجام كارهاي ناپسند مجبور كند. در روز رستاخيز
نيز كه برخي به شيطان اعتراض مي كنند و او را مسئول كارهاي ناشايست خود مي دانند، او
در دفاع از خود مي گويد: «وَ مَا كَانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ
دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ »(ابراهيم:
22) «من در دنيا بر شما سلطه اي نداشتم، تنها من شما را فرا خواندم اين شما بوديد كه
دعوتم را پذيرفتيد، پس مرا سرزنش نكنيد، بلكه خود را سرزنش كنيد». هنگامي که در دعاها
از خدا رهايي از شيطان را مي خواهيم، در حقيقت به خدا پناه مي بريم و براي مقابله با
وسوسه هاي او، كه با سوارگان و پيادگانش بر ما هجوم آورده و ما را تحت فشار قرار مي
دهد، از خدا ياري مي خواهيم. راه مقابله با شيطان تقوا (خويشتن باني) و وَرع (پرهيزگاري)
است. خواجه عبدالله گويد: «ورع بازپرهيزيدنست از كارهاي ناپسنديده، افزوني هاي ناشايسته
و خاطره هاي شوريده. ورع از ناپسنديده به سه چيز توان: 1- دريغ داشتن خود از نكوهش،
2- نگاهداشتن دين خود از كاهش و 3- باز داشتن دل از آلايش. ورع از افزوني به سه چيز
توان: 1- درازي حساب و ميزان،2- شماتت خصمان و 3- غبن از وارثان. ورع از خاطره هاي
شوريده به سه چيز توان: 1- به تدبر قرآن، 2- به زيارت گورستان و 3- تفكر در حكمت حكيمان.»
(9)
گام بيست
و دوم: رضا (گشادگي چهره)
«وَ وَفِّقْنى فيهِ لِمُوجِباتِ مَرْضاتِكَ»، «بارخدايا دراين
روز مرا به آن چه زمينه ي خشنودي تو را فراهم آورد، موفق فرما.»
سالك به آن چه خدا براي وي خواسته، خرسند است و با اين كار
زمينه ي خشنودي خدا را فراهم مي آورد. يكي
از زمينه هاي خشنودي خداوند، دوست داشتن ذات حق است به گونه اي كه عشق به مولا، ديگر
عشق ها را از دل او بيرون كند. در روايتي از امام صادق (ع) نقل است كه فرمود: «ايمان
كسي خالص نمي شود تا اين كه خدا را از خود، پدر و مادر، فرزند، اهل و عيال، مال و از
همه ي مردم بيشتر دوست بدارد. » دوست داشتن
مستمندان، بيچارگان و نيازمندان نيز باعث خشنودي خداوند است؛ چراكه اين ها عيال خداوندند.
حضرت موسي (ع) از خدايش خواست تا يكي از نشانه هاي خشنودي خود از بندگانش را باز گويد.
به او وحي رسيد كه «اي موسي، هرگاه ديدي بيچارگان و مسكينان را دوست داري و از ستمگران
بيزاري، بدان كه اين خشنودي و دشمني تو نشانه ي خشنودي من است.» (11) چهره گشادگي و
خرسندي به آن چه خدا براي انسان مقدر کرده، از چيزهايي است كه مورد رضاي خداوند است.
در روايت است: «من لم يرض بقضايي .... فليطلب ربأ سوايي»(12) «هر كس به قضاي من رضايت ندهد، پروردگاري جز من
را جستجو كند.»
فراق و وصل چه باشد رضاي دوست
طلب كه حيف باشد
از او غير او تمنايي(13)
پير هرات در كتاب صد ميدان گويد: «ميدان بيست و سوم رضاست.
قوله تعالي: «رضي الله عنهم ورضوا عنه»،(مجادله:22) «خدا از آنان خشنود است و آنان
از او خشنود.» رضا خشنودي است و بسندكاري. و آن سه چيز است: به دين وي چنان كه فرستاده
راضي باشي، به روزي خود و ديگران چنان كه مقرر كرده راضي باشي و به مولاي خود به جاي
هرچه از اوست راضي باشي.»(14)
جاني است مرا به عشق تو خورده رقم
خواهي اش به شادي كش و خواهيش به غم
گام بيست وسوم: توبه (پيراستن تن و روان از آلودگي)
«اَللّهُمَّ اغْسِلْنى فيهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَطَهِّرْنى
فيهِ مِنَ الْعُيُوبِ»، «بار خدايا مرا از گناهان شسته و از عيب ها پيراسته کن.»
شب قدر، شب توبه و بازگشت به درگاه
خداوند متعال است. شب شستشوي اندام و اعضاي ظاهري از آلودگي به گناهان است؛ اين شب،
شب پيراستن روح و جان از عيوب معنوي مانند كبر، ريا، حسد و عُجْب با آب توبه اي است
كه همه ي گناهان را پاک مي کند؛ در همين زمينه فرمودند: «التائب من الذنب كمن لاذنب
له»، «توبه كننده از گناه گويي هيچ گناهي مرتكب نشده است.» فيض بي كران خداوندي در
طول ماه مبارك رمضان، كه ماه ضيافت الهي است، بر همگان جاري و گسترده ترين اش در شب
هاي مبارك قدر است. سالك همواره انتظار چنين لحظاتي را مي كشد تا نفخه ي رحماني بوزد
و دل مرده اش با نسيم بهاري و نغمه ي ملكوتي زنده شود. پير هرات در ميدان توبه پيرامون
آيه ي شريفه ي: «توبوا الي الله توبة نصوحأ»، (تحريم:66) «به درگاه خدا با توبه اي
بي بازگشت توبه كنيد»، گويد: «توبه نشانِ راه است و سالار بارگاه و كليد گنج و شفيع
وصال و ميانجي پذيرش و شرط قبولي عمل و سرِّ همه ي شادي ها. و اركان توبه سه چيز است.
پشيماني در دل، پوزش خواهي به زبان و بريدن از بدي و بَدان. و اقسام توبه سه است: توبه
ي مطيع، توبه ي عاصي و توبه ي عارف. توبه ي مطيع از بسيار ديدن طاعت است، توبه ي عاصي
از اندك ديدن معصيت و توبه ي عارف از نسيان است و منت. بسيار ديدن طاعت را سه نشان
است: يكي خود را به كردار خود ناجي ديدن، ديگر مقّصران را به چشم خواري نگريستن و سه
ديگر عيب كردار خود باز ناجستن. و اندك ديدن معصيت را سه نشان است: يكي خود را مستحق
آمرزش ديدن، ديگر بر اصرار آرام گرفتن و سه
ديگر با بَدان الفت داشتن. و نسيان و منت را سه نشاني است: چشم احتقار از خود بر گرفتن، حال خود را قيمت نهادن و از شادي آشنايي فروايستادن.» (15)
گام بيست
و چهارم: استعاذه (پناه جويي از خدا)
«وَاَعُوذُبِكَ مِمّا يُؤْذيكَ»، «از آن چه تو را مي آزارد
به تو پناه مي برم.»
پس از توبه و انابه به درگاه خدا و شستشوي دل و جان و روان
از پليدي ها و آلودگي ها، گام بعدي پناه بردن
به خدا براي سپاس گزاري از سلامت نفس و پيش گيري از آلودگيِ دوباره به معصيت و نافرماني
خداست. بايد از شرّ نفس اماره و شيطان گمراه كنننده به خدا گريخت و براي پيروزي از
خدا کمک گرفت. بايد لب را به ذكر«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» مترنّم کرده و همواره
در نظر داشت كه به بايد حول و قوه ي الهي پناه برد؛ «لاحول ولا قوة الا بالله». علماي
عرفان و اخلاق دو مقام و ميدان را براي پناه بردن به خدا مطرح كرده اند: يكي ميدان
«رغبت» است در آيه ي شريفه «وانا الي ربنا راغبون» (قلم:68) و يكي ميدان «اعتصام»،
«چنگ زدن به ريسمان محكم الهي» در آيه ي شريفه «واعتصموا بحبل الله جميعأ ولا تفرقوا»،
(ال عمران:103) كه نگاه کوتاهي به آن مي افکنيم.
در كتاب صد ميدان آمده است: «ميدان هشتاد و يكم «اعتصام»
است؛ از ميدان استسلام، ميدان اعتصام زايد. اعتصام دست بر زدن است. اعتصام بر سه رشته
است: اول دست در توحيد زدن كه «فقد استمسك بالعروة الوثقي»(بقره:256) است. دوم به قرآن
چنگ زدن كه «حبل الله» است: «واعتصموا بحبل الله جميعأ»و سوم دست به حق در زدن كه «ومن
يعتصم بالله» (ال عمران:101) است».(16) «الهي!
تو مؤمنان را پناهي، قاصدان را بر سر راهي»(17) .«و در منزل و مقام رغبت زير آيه ي
شريفه «وزكريّا اذ نادي ربّه ربّ لاتذرني فردأ وانت خيرالوارثين. فاستجبناله ووهبناله
يحيي واصلحنا له زوجه انهم كانوا يسارعون في الخيرات ويدعوننا رغبأ ورهبأ وكانوالنا
خاشعين» (انبياء:89) نويسند: «يادكن زكريا را كه خدا را فرا خواند و گفت خدايا! مرا
تنها و بي فرزند مگذار و تو بهترين وارثاني. پس نداي او را اجابت كرديم و يحيي رابه
او داديم و همسر او را زاينده كرديم. چون آن
ها در كارهاي نيك شتابان بودند و ما را از روي بيم و اميد مي خواندند و براي ما فروتن
بودند» به مذاق عارفان معني آيه اين است: خداوندا، پرده عصمت ا ز من باز مگير و مرا
بر يادكرد خود مي دار و از خود به ديگران مشغول مدار. خداوند بندگان را بنواخت تا بشناختند.
توفيق داد تا پرستيدند. تلقين كرد تا بخواستند. دل آن ها را معدن نور كرد تا دوست داشتند.
خدايي كه بي رشوت دوست دارد، بي منت عطا دهد و بي وسيلت گرامي گرداند. هركه نياز بدو
برد، توانگرش سازد. هركه ناز بدو كند، عزيزش دارد. اگر سال ها بنده گناه كند و گويد:
توبه! گويد: پذيرفتم»(18) .
گام بيست
و پنجم: محبت (مهرورزي)
«اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فيهِ مُحِبَّاً لاِوْلِياَّئِكَ»،
«بار خدايا در اين روز مرا دوست دار دوستانت قرار ده».
محبت، دوستي و مهر ورزي است و اين از عالي ترين و والاترين
مقامات است، دوستي خدا و دوستي با دوستان خدا. در پايان كتاب صد ميدان آمده است: و
اين صد ميدان همه در ميدان محبّت مستغرق است قوله تعالي: «يحبّهم ويحبونه» (مائده:5)،
«خدا آنان را دوست مي دارد و آنان دوستدار خداوندند.» و دوستي را سه مقام است: اول
راستي، دوم مستي و سوم نيستي(19) هنگامي كه
محبت به نهايت كمال رسد، عاشق در معشوق فانيمي شود. در كتاب علل المقامات نيز آمده
است: «محبت بنده، درخشش وي در برابر عزت پروردگار است و اين در مذهب عوام عمده ايمان
و در مكتب خواص علت «فنا» است».(20) پير هرات در تفسير سوره لقمان گويد: «دليل يافتِ
دوستي، دو گيتي به دريا انداختن است و نشان حقيقت دوستي، به غير نپرداختن!»
(21) «اول دوستي داغ است و آخر آن چراغ. اول
دوستي اضطرار است و ميانه آن انتظار و آخر آن ديدار!» (22) در جاي ديگر گويد: «همه دوستي ميان دوتن باشد. سه
ديگر در نگنجد. در اين دوستي همه تويي، من در نگنجم.» (23) و به راستي در وادي دوستي جاي اغيار نيست، عاشق
جز به معشوق نينديشد و جز وصل و ديدار او نخواهد و در اين راه ديگر خود را نمي بيند.
پير هرات در مناجات نامه اي گويد: «الهي! ار زبان محبت خاموش است، حالش همه زبان است!
و رجان بر سر دوستي كرد. چون دوست به جاي جان است! غرق شده، آب نبيند. گه گرفتار آن
است! به روز چراغ نيفروزند، كه روز چراغ جهان است!»(24)
گام بيست
و ششم: طمأنينه (آرامش خواهي)
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ سَعْيى فيهِ مَشْكُورا»، « بارخدايا
تلاشم را در اين روز پاداش عنايت فرما».
حركت و تلاش انسان بايد براي دستيابي به هدف و رسيدن به نتيجه
اي باشد؛ كشاورز به اميد درو كردن مي كارد، باغبان به اميد ميوه درخت مي نشاند، تاجر
به اميد سود تجارت مي كند، غواص به اميد يافتن دُرِّ گران بها به ژرفاي دريا مي رود
و سالك به اميد نتيجه به نماز و روزه و عبادت مي پردازد. آن كه نمازهايش را با حضور
قلب مي خواند، به بيچارگان و بينوايان رسيدگي مي كند، اموالش را در راه خدا مي بخشد،
در روزهاي گرم تابستان روزه مي گيرد و در شب هاي طولاني زمستان به عبادت و راز و نياز
با معبود مي پردازد، بي ترديد انتظار پاداش و مزدي از خداوند متعال دارد. بدون شک اين
تلاش و عبادت او نيز از ديد خداوند رئوف و رحيم پوشيده نيست و تلاش هاي او را بي نتيجه
نمي گذارد. همچنان كه فرمود: «وكان سعيكم مشكورا»،
(انسان:22) «تلاش شما مورد سپاس خواهد بود و خدا به چندين و چند برابر پاداش خواهد
داد»
انسان سالك به خدا اطمينان دارد و خدا نيز اين اطمينان را
به بندگان خود داده است كه به وعده هايش به آنان وفا كند؛ چنان كه فرمود: «اوفوا بعهدي
اوف بعهدكم»، (بقره:40) «شما به پيمانتان با من وفا كنيد، من نيز به پيمانم با شما
وفا خواهم كرد.» صاحب نفس مطمئنه هيچ گاه در نتيجه بخش بودن عبادت و تلاش خود ترديد
نخواهد كرد. پير هرات در تفسير عرفاني آيه ي شريفه ي «الذين آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكرالله
الا بذكرالله تطمئن القلوب» (رعد:28) گويد: «به زبان اشارت اين آيه از دو كس خبر مي
دهد: يكي مريد و ديگري مراد. يكي كسي كه اوقات خويش به ذكر زبان مستغرق دارد، گهي نماز
كند، گهي تسبيح گويد، گهي قرآن خواند، و آن ديگري كه مانند غريق در درياي بي كران ذكر،
حق را با جان مي نوازد. اين يك در راه دين
است رونده، و در بند ذكر خويش درمانده و آن يك بر بساط قرب از مردم و اسباب دنيوي ربوده
شده و به جذبه ي الهي ويژه گشته. آن را گويند ذكر نگه دار! و اين را گويند: ذكر را
گوش دار! گروهي در آرزوي بهشتند و گروهي بهشت
در انتظار آن هاست. كه مصطفي فرمود: بهشت به چهار گروه اشتياق دارد: روزه داران رمضان،
خوانندگان قرآن، نگاه دارندگان زبان و سيركنندگان گرسنگان».(25) البته عارفان وارسته چون مولا اميرمؤمنان علي (ع)
خدا را به طمع بهشت يا ترس از دوزخ عبادت نمي كنند، بلكه چون او را شايسته عبادت يافته
اند مي پرستند؛ زبان حال اينان اين مناجات پير هرات است كه گويد: «الهي! هر كس را اميدي
است و اميد عارف ديدار. عارف را بي ديدار، نه به مزد حاجت است نه به بهشت كار. همگان
در زندگاني عاشقند و مرگ برايشان دشوار؛ عارف به مرگ محتاج است به اميد ديدار».(26)
گام بيست
و هفتم: درك شب قدر
«اَللّهُمَّ ارْزُقْنى فيهِ فَضْلَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ»،
«بار خدايا در امروز درك شب قدر را روزيم فرما.»
قَدْر به معني ارزش و اندازه است. شب قدر به شبي گفته مي
شود كه سرنوشت انسان در آن رقم مي خورد و تحولي بزرگ در رفتار وي پديد مي آيد؛ از كردار
ناشايست و ناصواب گذشته ي خود پشيمان شده و توبه مي كند و تصميم مي گيرد در آينده اي
روشن و بدون گناه زندگي کند. اين شب بهتر از هزار ماه است و فرشتگان در آن، با اجازه
ي پروردگارشان، بر انسان فرود مي آيند. اين شب، شبِ رحمت، بركت و سلامتي است تا اين
كه فجرِ درخشان بدرخشد و صبح روشن زندگي آغاز شود. شب قدر شب نزول قرآن بر پيامبر اكرم
(ص) است. خداوند در سوره قدر مي فرمايد:«انا انزلناه في ليلة القدر، وماادريك ماليلة القدر، ليلة القدر خير من الف شهر، تنزل الملائكة والروح
فيها باذن ربهم من كل امر، سلام هي حتي مطلع
الفجر». در اين كه شب قدر در طول سال چه شبي است اختلاف وجود دارد. اما بيشتر آن را در ماه مبارك رمضان و يکي از شب
هاي نوزدهم، بيست و يكم، بيست و سوم، بيست و هفتم و شب آخر ماه مبارك مي دانند. بيش از
اين كه بدانيم شب قدر كدام يك از اين شبهاست، بايد به اين بينديشيم كه شب قدر را چگونه
درك كنيم و چگونه به اين فيض عظيم نايل شويم. ممكن است ساليان درازي بر برخي بگذرد
و آنان شب قدري در زندگيشان نداشته باشند و تنبّه و تحوّلي در ايشان به وجود نيايد.
ممكن است برخي افراد هم در طول زندگي، بارها و بارها به درك شب قدر نايل شده و با فرشتگان
هم آغوش شوند. شب قدر در شب هاي سال ناپيداست،
اين آدمي است كه بايد شب قدرش را مشخص كند و به درك اين فيض عظيم نايل شود.
البته اين زمينه در ماه مبارك رمضان فراهم تر است و سفره ضيافت الهي گسترده تر. خوشا
به حال كساني كه از اين سفره متنعّم مي شوند. .هر شب، شبِ قدر است اگر قدر بداني؛ «وطوبي لاصحاب النعيم
نعيمهم». هرگز مباد كه فرصت ها را از كف دهيم و از اين چند روز عمر استفاده نكنيم.
پير هرات در ميدان غيرت از كتاب صد ميدان گويد: «غيرت رشك
بردن به چيزي است كه چيزي جايگزين آن نيست و آن «عمر» است و «دل» و «وقت». عمر، دكان است و خِرَد پيرايه و دين سرمايه و مؤمن بازرگان.
آن چه از عمر گذشت، تاواني است نادرمان. و آن نًفًس كه در آنيم، يا تحفه است يا داغ؛ و آن چه از عمر مانده است يا زهر است
يا ترياق. دل، خزينه ي مردان است و شيطان دشمن،
و مراقبت قفل، و مؤمن محتاج؛ هر چه از نَفَس مي كاهد، در دل مي افزايد، و هر
چه بر دنيا مي افزايد، از قيمت مي كاهد. وقت
مرد، ساعت غيبت مرد است از خود. وقت بر خداوندِ وقت، گران تر است از دو جهان».(27)
گام بيست
و هشتم: حضور
«وَاَكْرِمْنى فيهِ بِاِحْضارِ الْمَسائِلِ»، «بار خدايا،
در اين روز مرا با حضور در مسائل گرامي بدار».
از جمله گام هاي خودسازي و مراتب عالي آن احساس حضور است.
احساس حضور در پيشگاه خداي متعال و احساس انجام وظيفه براي عبوديت خداوند كه هدف اصلي
آفرينش انسان است. عالم محضر خداست و عالِِم آگاه به مسائل دين و آشنا به تكاليف است.
او راه و رسم بندگي را مي شناسد و با انجام فرايض و تقرّب به نوافل، شرط عبوديت را
به جا مي آورد. نه چيزي از امور بندگان برخداوند پوشيده است و نه انسان سالك، بين خود
و خداوند پرده و پوششي مي كشد و خود را از فيض رب العالمين محروم مي كند. در اين كهنه
سراي گيتي، هركس و هرچيز به گونه اي در تلاش است كه خود را به محضر پروردگار هستي برساند
و در سايه سار فيض مطلق وي به آرامش برسد؛ زاهد با نماز، عابد با نياز، عالِِم با تاخت و تاز، عارف با نسيمي دل نواز و نسيم صبحگاهي و گل هاي
بهاري با صد كرشمه و ناز.
پير هرات در باب هشتاد و دوم منازل
السائرين گويد: خداوند متعال فرمود: «انّ في ذلك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع
وهو شهيد» (قاف:37) «همانا در اين [قرآن] پندي است براي كسي كه دلي دارد و گوش فرا
مي نهد و گواه است.» مشاهده، برافتادن حجاب است به يكباره و آن برتر است از مكاشفه. زيرا مكاشفه از جمله نعمت هاست و چيزي از خطوط ترسيمي
در آن باقي است. اما مشاهده، ديدار عين و ذات است و آن را سه درجه است: مشاهده ي «معرفت»
كه فراتر از علم است، مشاهده ي «معاينه» كه
ريسمان ها را مي گسلد و زبان اشاره را لال
مي کند و مشاهده ي «جمع» كه سالك را به خود مي كشد و بر درياي وجود مي راند».(28) و هم او در مناجاتي گويد: «الهي! تو آني كه نور
تجلي بر دل هاي دوستان تابان كردي، چشمه هاي مهر در سرهايشان روان كردي و آن دل ها
را آيينه خود و محل صفا كردي؛ تو در آن پيدا! و به پيدايي خود در آن، دو گيتي ناپيدا كردي. اي نور ديده آشنايان و سوز
سينه دوستان و سرور نزديكان؛ همه تو بودي و تويي؛ نه دوري تا جويند. نه غايبي تا پرسند.
نه تو را جز به تو يابند!» (29)
گام بيست
و نهم: فناء في الله
«اَللّهُمَّ غَشِّنى فيهِ بِالرَّحْمَةِ»، «بارخدايا در اين
روز مرا با رحمت خود فروپوشان».
فنا در خدا، فرو رفتن در رحمت الهي و غرق شدن در درياي بي
كران لطف و عنايت او است كه جز با فضل و عنايت او به دست نمي آيد. رحمت دو گونه است،
رحمت عام، كه همه ي موجودات را در برمي گيرد: «و رحمتي وسعت كلّّ شييء» (اعراف:156)
و رحمت خاص، كه ويژه ي مؤمنان و عارفان است؛ چنان كه خداوند بر آنان صلوات و رحمت و
درود فرستاده است؛ «اولئك عليهم صلوات من ربهم ورحمة.» (بقره:157) رحمت خدا همانند
باران است كه بر همه يكسان مي بارد. اما برخي مردم هم چون شوره زارند كه باران در آن تأثيري جز رويدن خار و خس ندارد؛ اما برخي مردم
چون سرزمين حاصل خيزي هستند كه هرگياهي در آن كشت شود، سر برمي كشد و جوانه مي زند
و طراوت و سرسبزي به ارمغان مي آورد.
غيب را ابري و آبي ديگر است
آسمان و آفتابي ديگر است
نايد آن الاّ كه برخاصان پديد
باقيان في لبس من
خلق جديد
هست باران از پي پروردگي
هست باران از پي پژمردگي(30)
سالكان الي الله خود را از بند و زنجير
وابستگي هاي دنيايي مي رهانند و چون قطره اي متصل شده به دريا، به درياي بي كران رحمت
خداوندي مي پيوندند و از قيد «ما» و «من» مي رهند.
پير هرات در ميدان شصت و چهارم از كتاب
صد ميدان گويد: «از ميدان جمع ميدان انقطاع زايد. قوله تعالي «انّي مهاجر الي ربي.»
(نساء:100) انقطاع، از غير حق بريدن و به حق پيوستن است. منقطعان با حق سه مَردند:
يكي به «عذر»، ديگري به «جهد» و سيم به «كلّ». منقطع به عذر را سه نشان است: نفسِ مرده،
دل زنده و زبان گشاده. منقطع به جهد را سه نشان است: تن در سعي، زبان در ذكر و عمر
در جهد. منقطع به كل را سه نشان است: با خلق به رعايت، با خود بيگانه و از تعلق آسوده».(31) و با زبان مناجات گويد: «الهي! تا آموختني را آموختم،
آموخته را جمله بسوختم؛ اندوخته را برانداختم و انداخت را بيندوختم؛ نيست را بفروختم
تا هست را بيفروختم(32)
گام سي ام: بقاء بالله
«عَلى ما تَرْضاهُ وَيَرْضاهُ الرَّسُولُ»،
«بار خدايا در اين روز روزه ام را، آن گونه كه تو و پيامبرت مي پسندي، با سپاس و پذيرش
خودت قرين فرما».
با پايان ماه مبارك رمضان، امروز روز
پاداش است و نتيجه. قبول شدن نماز، روزه، تلاوت قرآن و عبادات اين ماه به درگاه خداي
متعال و در پيشگاه پيامبر و فرستاده او، پاداش امروز است؛ امروز بايد نتيجه ي زحمات
روزه دار و نمازگزار، تاييد و قبول شود و به جاودانگي بپيوندد. امروز با جاودانگي عمل،
سالك نيز به جاودانگي مي پيوندد و پس از يك
دوره خودسازي، پالايش، پيرايش و آرايش، چون قطره اي به دريا متصل مي شود. او پس از
پشت سر گذاشتن منزل فناء في الله، به مقام بقاء بالله مي رسد و در اين مقام مي ماند.
اين مقام ديگر منزل نيست كه از آن گذر كند؛ اين جا مقام است و جايگاه ماندن براي هميشه؛
فوز عظيم است و جايگاه «صدق عند مليك مقتدر» و عالي ترين مرحله ي سير و سلوك انسان
و پيوستن به ابديت كه «انا لله وانّا اليه راجعون.» اين همه بي عنايت او حاصل نمي شود.
پير هرات گويد: «الهي! آب عنايت تو
به سنگ رسيد. سنگ بار گرفت. سنگ درخت رويانيد؛ درخت ميوه و بار گرفت. درختي كه بارش
همه شادي، طعمش همه انس، بويش همه آزادي؛ درختي كه بيخ آن در زمين وفا، شاخ آن بر هواي
رضا، ميوه آن معرفت و صفا و حاصل آن ديدار و لقاست»(33) در پايان با اين مناجات كوتاه پير هرات سخن را به
پايان مي بريم كه فرمود: «الهي! هر چه مرا از دنيا نصيب است به كافران ده! و آن چه
مرا از عقبي نصيب است به مؤمنان ده! مرا در اين جهان، ياد و نام تو بس و در آن جهان
ديدار و سلام تو بس.» (34)
-------------------------
1. اين دعاها در كتاب مفاتيح الجنان مرحوم حاج شيخ عباس قمي به نقل از زاد المعاد
مرحوم علامه مجلسي به نقل از ابن عباس و از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است
2 . شيخ حرّ عاملي، وسايل الشيعه، كتاب العشره، ج5، ص408.
3 . همان، همان جا، ص412.
4 . خواجه عبدالله انصاري، منازل السايرين، ص228.
5 . رشيد الدين ميبيدي، ابوالفضل، كشف الاسرار و عده الابرار، تفسير آيه 19 سوره محمد.
6 . خواجه عبدالله انصاري، منازل السايرين به نقل از صد ميدان، ص307.
7 . ميبدي، ابوالفضل، همان، تفسير سوره
اعراف، ج3، ص732.
8 . همان، تفسير آيه 38 سوره فتح
9 . خواجه عبدالله انصاري، صد ميدان، ميدان پانزدهم، ص42.
10 . «لايمحض رجلُ الايمان بالله حتي يكون الله احب اليه من نفسه وابيه وامّه
وولده وماله ومن الناس كلهم»، مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج42: 25.
11 . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج12:241.
12 . کاشفي واعظ، ملا حسين، جواهر الاسرار، ج1، ص233.
13 . حافظ شيرازي
14 .خواجه عبدالله انصاري، همان ، ص50.
15 . همان ميدان توبه، ص31.
16 . همان، ص101.
17 . ميبدي، ابوالفضل، همان، ج9، ص268.
18 . انصاري، عبدالله، منازل السائرين، ص309.
19 . انصاري، عبدالله، رساله صد ميدان، ص117.
20 . ميبدي، ابوالفضل، همان، تفسير
آيه 32 از سوره ياسين.
21 . همان، همان جا، ج7، ص513، تفسير سوره لقمان.
22 . همان، همان جا، پيشين.
23 . همان،ج7، ص310، تفسير سوره قصص.
24 . همان،ج10، ص553، تفسير سوره علق.
25 . همان،تفسير آيه 28 سوره رعد.
26.همان، ج3، ص732، تفسير سوره اعراف.
27 . انصاري، عبدالله، همان، ص80.
28 . انصاري، عبدالله، منازل السائرين، باب مشاهده، ص195.
29 . ميبدي، ابوالفضل، همان ، تفسير
سوره نور، ج6، ص572.
30 . مولانا، جلال الدين محمد، مثنوي معنوي، دفتر اول، بخش 100.
31 . فرهادي، روان، شرح منازل السايرين، (انتشارات مولي، 1360)، ص514. و نيز
باقريان موحد، سيد رضا، رساله صد ميدان، ميدان شصت و چهارم، (مؤسسه انتشارات حضور،
1385)، ص84.
32 . همان، همان جا، ص323.
33 . ميبدي، ابوالفضل، همان، تفسير سوره ابراهيم، ج5، ص211.
34 . همان، تفسير سوره نصر، ج10، ص654.