|
انصاف و ادب گفتگو در قرآن
سید ابوالفضل موسویان (محقق و استاد دانشگاه) خداوند به انسان قدرت بيان داد: «علَّمه البيان»، تا بتواند خواسته ها، انديشه ها و تجربياتش را به ديگران منتقل کند و نيز بتواند با گفتگو بسياري از سوء تفاهمات را برطرف و از منازعات و درگيري ها جلوگيري نمايد. گفتگو يک رابطه دوسويه است و راه حلي واقع بينانه و سودمند در روابط ميان انسان ها و بهترين راه براي حل مسائل است. در گفتگو گرچه به ظاهر تعليم و تعلم نيست اما فراگيري و آموزش نيز در آن وجود دارد. قرآن بر اين روش تأکيد نموده است و اولين گفتگو را در مورد خلقت انسان، بين خداوند و ملائکه مي داند که خداوند با اين گفتگو، دليل خلقت انسان را براي ملائکه روشن نمود و از پيامبر(ص) نيز خواسته شده است با مردم با جدال احسن گفتگو کند. البته براي بهره مندي از مزايا و فوايد گفتگو بايد اصول و ضوابط آ ن را مراعات کرد در غير اين صورت گفتگو مفيد و مؤثر نخواهد. از جمله اين اصول اين است که طرفين، از موضع تساوي با يکديگر سخن بگويند و در پي يافتن حقيقت باشند و بپذيرند که تسليم استدلال صحيح و منطقي خواهند بود و هيچ گونه تعصب نسبت به باورهاي خود نداشته و اگر در سخنان طرف مقابل حقيقت را يافتند به آن تن دهند. به تعبيري، در اين برخوردها « اَبناء الدليل» و تابع برهان و دليل اند. زيرا اگر يک طرف گفتگو از موضعي برتر سخن بگويد يا بر انديشه اي تصلّب داشته باشد و مدعي باشد حق محض با اوست و طرف مقابل بر باطل مطلق است، شرط اصلي گفتگو را ناديده گرفته است و نتيجه اي به دست نخواهد آمد. اين اصول حتي براي کسي که يقين به حقانيت خود دارد نيز صادق است و بايد همين روش را داشته باشد که جوياي حق است و اگر آن را در سخن طرف مقابل ببيند تسليم آن خواهد شد تا باب گفتگو باز شود. مطمئناً در اين شرايط است که مي تواند منطق و استدلال خود را بيان کند و در غير اين صورت شرايط براي شنيدن سخن او نيز فراهم نمي شود. گرچه معمولا در اين گفتگوهاست که انسان به حقيقت پي مي برد و تا سخن ديگران را نشنيده باشد به حقيقت دست نمي يابد فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (الزمر/ 17) اما اين مطلب منافاتي با اين ندارد که حتي مانند معصومان(ع) که يقين به مطلب خود دارند، اين ادب گفتگو را رعايت نمايد و از پيش داوري پرهيز نمايد. قرآن و سنت بر اين روش معقول و مؤثر صحه گذاشته و در مواردي که حقيقت، بسيار واضح و روشن بوده است در عين حال از همين شيوه استفاده نموده است. لذا وقتي که خوارج پس از شکست در حکميتي که بر اميرالمؤمنين(ع) تحميل نمودند، به ايشان خرده گرفتند که چرا حکميت را پذيرفته ايد؟ و مدعي بودند معناي اين عمل ترديد در حقانيتشان بود زيرا اگر شما خود را محق مي دانستيد نبايد زير بار حکميت مي رفتيد. چرا در جريان حكميت به حكمين گفتيد: «به كتاب خدا نظر كنيد و اگر مرا از معاويه برتر يافتيد در خلافت تثبيت نماييد»؟ پس معلوم مي شود كه شما به خودتان شك داريد و اگر چنين است ما بيشتر شك مي كنيم. امام(ع) در پاسخ فرمود: من انصاف را رعايت كردم و اگر مي گفتم به نفع من حكم كنيد و معاويه را رها سازيد پذيرفته نمي شد و قابل قبول نبود، (نورالثقلين 4/335؛ الاحتجاج1/188؛ تبيان8/394) و اين روش را برگرفته از قرآن و سنت پيامبر (ص) دانستند. در اينجا به آياتي که حضرت امير ـ در برخوردهاي مختلفي که با خوارج داشتند ـ به آنها استناد کرده اند، اشاره مى کنيم: 1ـ آيه مباهله؛ خداوند در آيه مباهله مى فرمايد: فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ (آل عمران/61) « هر گاه بعد از علم و دانشى كه (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله كنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم». با اين که در آيه، قبل از هر چيز، هرگونه ترديد را از پيامبر (ص) در باره حضرت عيسي نفي مي کند و در اين آيه به علم و آگاهي که از سوي خداوند براي پيامبر(ص) بوجود آمده، تصريح مي کند در عين حال در اين آيه به صراحت نفرين را متوجه طرف مقابل پيامبر(ص) نکرده است و مي فرمايد به آنان بگو بيائيد بر هر کسي که دروغگوست لعنت فرستيم؛ يعني چه ما باشيم و چه شما. اين لحن به معناي ترديد در حقانيت نيست بلکه ناشي از ادب گفتگوست. 2ـ آيه 24 سوره سباء؛ قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلىَ هُدىً أَوْ فىِ ضَلَالٍ مُّبِين بگو: «چه كسى شما را از آسمان ها و زمين روزى مىدهد؟» بگو: «اللَّه! و ما يا شما بر (طريق) هدايت يا در ضلالت آشكارى هستيم!» اساس اين كلام، مبنى بر انصاف خواستن از خصم است، و مفادش اين است كه هر سخن و اعتقادى، يكى از دو حال را ممكن است داشته باشد: يا هدايت باشد و يا ضلالت، و شق سومي ندارد، نه نفيا، و نه اثباتا، نه ممكن است سخنى هيچ يك از آن دو نباشد، و نه ممكن است هر دو باشد؛ و ما و شما كه دو اعتقاد مختلف داريم، ممكن نيست هر دوى ما در هدايت، و يا هر دو در ضلالت باشيم، و ناچار يكى از ما سخنش هدايت، و از ديگرى ضلالت است، حالا يا سخن و اعتقاد ما هدايت، و از شما ضلالت است، و يا بعكس، از شما هدايت و از ما ضلالت است، حالا خودتان با نظرِ انصاف بنگريد، آيا اين حجتى كه من عليه شما اقامه كردم حق است يا حجت شما؟ آن وقت خودتان گمراه را از راه يافته تشخيص دهيد. پيش داوري نمي کنم که خود را حق و شما را باطل بدانم بلکه قضاوت و داوري منصفانه در اين باره را به شما واگذار مي کنم. حتي در ادامه همين آيه پيامبر (ص) مأمور مي شود دست پايين را بگيرد و در مورد اعمال خودش تعبير به «جرم» كند، در حالي که در مورد مخالفان تعبير مى کند: «به كارهايى كه انجام مىدهند»! تا کاملا شرايط گفتگو را براي طرف مقابل فراهم آورد. لذا مي فرمايد: «بگو شما مسئول گناهان ما نيستيد، و ما نيز در برابر اعمال شما مسئول نخواهيم بود» قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ. 3ـ آيه 49 سوره قصص: قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ بگو: [بنا بر ادعاى شما چنانچه تورات و قرآن از جانب خدا نيست] اگر راست مىگوييد كتابى از نزد خدا بياوريد كه هدايت كنندهتر از اين دو باشد تا آن را پيروى كنم. در اين آيه به رسولش دستور مىدهد به ايشان بگويد: پس شما كتابى غير از اين دو بياوريد، كه از اين دو هادىتر، و راهنماتر باشد، تا اينكه من آن را پيروى كنم. زيرا انسانى كه هواپرست نباشد، در برابر يك چنين پيشنهاد منطقى تسليم مىشود. در همه اين آيات خداوند موضع صريح اعلام نمي کند و خود را در موضع برابر با طرف مقابل قرار مي دهد تا شرايط گفتگو بوجود آيد و طرف مقابل به مخالفت نپردازد. در اين صورت است که به نتيجه مطلوب ـ که رسيدن به حقيقت و هدايت است ـ خواهيم رسيد.
|