|
آسيب شناسى ترجمه قرآن
دکتر سيد محمد مهدي جعفري (استاد دانشگاه شيراز) اشاره بحث بر سر اين نيست كه آيا شرعاً مي توان قرآن را به زبانى ديگر ترجمه كرد يا خير؟ گمان مي كنم وقتى سلمان فارسى سوره فاتحةالكتاب را براى ايرانيان فارسى زبان، ترجمه كرد، در جواز ترجمه هيچ ترديدى نداشت، زيرا اين يار بزرگ پيامبر(ص) مي دانست كه اسلام، دين آگاهي، پيامبر(ص) پرچمدار آزادى و قرآن كتاب دانش و دريافت و انديشورى و خردورزى است. چگونه مي توان چنين پيامى را نفهميده و ندانسته حفظ كرد و از بام تا شام طوطي وار به زبان آورد. سلمان خود تنها بر اثر آگاهى و شناخت ژرف بود كه به افتخار«منّا اهل البيت» دست يافت، و نه هيچ چيز ديگري. گفتگو بر سر شيوه ترجمه و سطح دانش و ميزان اطلاع از برگرداننده قرآن، از هر دو زبان مبدأ و مقصد است. در روزگاران نخست قصد برگرداننده، دريافت كلى و اجمالى مطالب بود. از اين رو مي بينيم كه پس از صدور جواز ترجمه تفسير طبرى از سوي مفتيان خراسان و ماوراءالنهر، آنچه به نام ترجمه طبري در زبان فارسى داريم، با متن عربى تفاوت بسيار دارد و برگردانندگان به خود حق داده اند مفاهيم را براى دريافت بهتر فارسي زبانان، با كاستن ها و افزودن هاى مناسب با روزگار خويش، به روى كاغذ درآورند و به مردم برسانند. حتى ترجمه تاريخ طبرى هم كه به نام تاريخ بلعمى در دست داريم، با متن اصلى برابر نيست، و اين شيوه ترجمه در روزگارانى دراز، نه تنها در ايران، بلكه در سراسر جهان بوده است. در روزگار كنونى است كه تحت تأثير فرهنگ نوين اروپايي، وسواس دقت در ترجمه، و برابرى مو به موى ترجمه با متن اصلي، معمول شده است. در اين ميان، برگردان متون مقدس، جايگاه ويژه اى داشته است. همان گونه كه خواندن متن كتاب وحى شده بر پيامبر(ص) را جزء اعتقادات دينى خود مي دانستند و خطى كامل براى نوشتن آن مي ساختند تا درست و كامل خوانده شود، مانند ساختن خط اوستايى در روزگار ساسانيان براى اوستا، و تلاش دانشمندان نخستين اسلامى براى اعجام و إشكال و إعراب قرآن؛ در ترجمه آن هم به زبان مؤمنان غير از زبان اصلي، دقتى وسواس گونه از خود نشان مي دادند. با همه اين تلاش ها كه درباره قرآن در درازناى تاريخ اسلامى به كار گرفته شده است باز اختلاف هاى بسيارى در برابرنهاده ها ديده مي شود. چنانكه در «فرهنگنامه قرآني» ـ كه از واژه هاى فارسى 142 نسخه خطى كهن ترجمه قرآن در كتابخانه آستان قدس رضوى بهره برده است ـ اين اختلاف ها را به روشنى مي بينيم. اين اختلاف ها عوامل چندى دارند كه برخى از آنها عبارتند: 1ـ طبيعت مخصوص زبان مبدأ و زبان مقصد؛ براى نمونه كلمه «تقوا» را مثال مى زنيم: در قرآن و سنت، «تقوا»، بار معنايى بسيار گسترده اى دارد، به گونه اى كه تنها معيار ارزشى به شمار آمده است؛ قرآن كسى را با ارزش تر از ديگران مي داند كه با تقواتر باشد: «إنّ أكرمَكُم عِندَالله أَتقاكُم» (الحجرات /13). در سخنان رسول خدا(ص) و امام على(ع) نيز اين واژه با همه مفاهيم گسترده اى كه دارد به كار رفته است. ببينيم در زبان فارسى چگونه ترجمه شده است: پرهيزگاري، پرهيزيدن، ترسيدن، پارسايي، درست بازداشتن، خود را رهانيدن، خويشتن نگاه داري. بى گمان در روزگار كهن، برابر واژه پرهيز و ترس و دست بازداشتن و خود را رهانيدن و خويشتن نگاه داشتن و در يك مورد، پارسايى، مفاهيم تقوا را به ذهن فارسى زبان مسلمان مي رسانيده است. اين واژه ها به زندگى ادامه مي دهند، ليكن با زمان هماهنگ نمي شوند زيرا سخنوران احساس نيازى به نو كردن اين مفاهيم و همانگ ساختن آنها با زندگى جديدشان ندارند. به تدريج و در طول زمان، مفاهيم نخستين فراموش مي شود و كاربران هم دريافتى جز مفهوم زمان خودشان از آنها ندارند. تا اينكه در دوره معاصر، به علت نياز شديد به مفاهيمى كه سخنوران را در مبارزه فرهنگى و سياسى خود به هدف برساند، به كهنگى و بى خاصيتى و ناتوانى و كمبود مفاهيم هزار سال پى مي برند، و در صدد آن برمي آيند كه واژه اى رسا و جامعي، جايگزين آنها كنند. آيت الله طالقانى دو مفهوم «آگاهي» و «عمل صالح» را از تقوا دريافته است. از اين روى پرهيزگاري، ترس، خويشتن دارى و مانند اينها را از مفاهيم منفى تقوا مي داند. با اينكه همه اين معناها را درست مي داند ليكن نارسا و ناقص مي بيند. او مي خواهد مفهوم جامع تقوا را در هر دو بُعد مثبت و منفى «آگاهي» و «عمل صالح» به فارسي زبان بياموزد. از اين رو خود، فرهنگستان مي شود و واژه سازى مى كند. پس از تبيين و تشريح اين واژه در اجتماع و در وجود خود مي نويسد: «اكنون كه لغت تقوا و تحقق آن در سازمان اجتماع و فرد بررسى شد، مي توان گفت: معناى جامع تقوا، ضمير بيدار به حق و نگهدار حريم است، و اثر آن، هماهنگى قواى نفسانى و ظهور فضائل خلقى مانند عدالت و عفت و شجاعت مى باشد...، پس تقوا، از واژه هاى مخصوص قرآن و آئين است، و حقيقت آن همه كمالات معنوى و فضائل خلقى را در بر مي دارد و تنها پرهيز در ظاهر يا تسليم به آئين نيست. در لغت فارسى «پروا» از «پرهيز» به حقيقت آن نزديك تر است، چون نظر قرآن در اين گونه صفات، خوى و پيشه است (نه تنها اتصاف زوال پذير)، بهتر است متقين را به «پرواپيشگان» ترجمه نماييم». (طـالقـاني، پـرتـوى از قـرآن، ج1، ص55). ايـن سـخن، در روزگـاري به زبان آمده كه مى خواسته اند قرآن را به صورت كتاب راهنماى عمل مسلمانان در صحنه اجتماع درآورند، نه در روزگاران دراز كه آموزش قرآن و تفسير آن در حوزه ها ترك شده بود و اگر هم كسى قرآن مى آموخت و تلاوت مي كرد به عنوان تيمّن و تبرّك و براى بردن ثواب آن بود نه براى آنكه بداند قرآن براى مسائل فردى و اجتماعى چه رهنمودى مي دهد. دكتر شريعتى نيز كه مي خواهد اسلام را به عنوان يك مكتب راهنماى عمل و يك ايده ئولوژى مطرح كند، با همين بن بست ها و نارسائي ها روبه رو است. او مي بيند كه اسلام سنتى به راه هميشگى خود ادامه مي دهد، همه چيز بر سر جاى خود قرار دارد، در نظام هزارساله دين دارى هيچ خللى وارد نيامده است. لذا بر مي آشوبد و مى خواهد اين نظم را بر هم بزند و فلك را سقف بشكافد و در مسير نوانديشى دينى طرحى نو در اندازد. او مى بيند و در كتب سنتى مي خواند كه تقوا يعنى دست به سايه و سفيد نزدن و كارى به خوب و بد اجتماع مرتّب و منظّم نداشتن، آهسته رفتن و آهسته گام برداشتن مبادا صداى بر زمين خوردن قَدَمت، خواب ديگران را آشفته كند. او چنين اوضاعى را بر نمي تابد و آرامش قبرستان را تحمل نمي كند. يكباره فرياد مي زند كه امروز به ابوذر نياز داريم نه سلمان و نه ابوعلى سينا، لذا مي گويد ما امروز به «تقواي ستيز» نيازمنديم، نه «تقواي پرهيز». در همين دوره نوين بازگشت به قرآن است كه ترجمه آن به عنوان يك نياز مطرح مي شود. ليكن جز در يكى دو مورد استثنايى اخير، اين ترجمه ها به وسيله كسانى صورت مي گيرد كه عربى مي دانند و الفاظ قرآن را از طريق مفردات راغب و تفاسير قديم فارسى و عربى معنى كرده اند و فارسى را به صورت علمى و در دانشگاه فرا نگرفته اند و در واقع دستور زبان و ساختار واژه ها و تاريخ زبان و زبان شناسى فارسى نمي دانند. برخى از آنان براى رعايت امانت به ترجمه تحت اللفظى و كلمه به كلمه مى پردازند، مانند ترجمه سيد كاظم معزّى استاد فقيد دانشكده الهيات، و برخى ديگر به هدف فهم بيشتر عموم به ترجمه روان ـ و در ميان پرانتز با اندكى توضيح و خلاصة التفاسير ـ دست مي زنند، مانند ترجمه وسيع الانتشار الاهى قمشه اي. در سال هاى اخير و پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران در سال 1357، از آنجا كه حاكميت اسلامى در اين كشور برقرار گرديد و مسلمانان سنتى و نوانديش و حتى غيرمسلمانان مي خواستند بدانند كه محتواى قرآن چيست، در پاسخ به اين نيازها، ترجمه هاى چندى از قرآن انجام گرفته که لازم است اين ترجمه ها مورد آسيب شناسي و نقد و بررسي قرار گيرند. چند نكته در موضوع آسيب شناسى ترجمه قرآن 1ـ ترجمه فعل و اسم و صفت به جاى يكديگر: همه كلمات و الفاظ قرآن با عنايت خاصى در آيه قرار گرفته، نه تنها جا به جا كردن آنها «يُحَرّفون الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ»، به شمار مي رود كه ترجمه فعل به صورت اسم و اسم به صورت فعل نيز از جمله مصاديق تحريف مي باشد. وقتى قرآن «يا ايها الذين آمنوا» مى آورد عنايت به حركت ابتدايى دارد كه شخص از خود نشان داده، گام نخستين را برداشته و لازم است گام هاى بعدى را هم بردارد و به صورت «اولئك هم المؤمنون حقّاً» درآيد. يا وقتى مى فرمايد: «يؤمنون، يوقنون» و ديگر حالات به صورت فعل مضارع، بيان استمرار و ادامه عملى است كه شايسته است با جديّت دنبال شود و به مقصد برسد. ترجمه كردن آن به «اى مؤمنان» دور شدن از منظور قرآن و تحريف ندانسته آن است. 2ـ ترجمه ذلك و تلك به «اين»، به عنوان اينكه قرآن دارد درباره موضوع نزديكى صحبت مي كند و اگر به آن ترجمه شود خواننده مطالب را به خوبى در نمي يابد. در پاسخ بايد گفت كه تفهيم مطلب به خواننده در ترجمه جايگاهى ندارد. از طرف ديگر آوردن اسم اشاره دور براى مطلب نزديك، از نظر علم بلاغت، تعظيم و تفهيم و گاه براى تحقير و توهين است. «ذلك الكتاب لاريب فيه» براى نشان دادن كتابى است كه در عين عظمت مقام و فخامت قدر در پيشگاه حقيقت، چنان با فطرت انسان هاى ناوابسته نزديك و آشنا است كه با همان نگاه نخست بى هيچ ريبه و ترديدى پى به درستى و حقانيت آن مي برند. 3ـ تهكّم نيز در علوم بلاغت جايگاه والايى دارد و با اين شيوه بيان، حقيقتى را به عنود غافلى كه پيوسته در سُكر قدرت و نعمت به سر برده، تفهيم مي كند. كسى كه مخالفت با حق و در پيش گرفتن راه باطل را، با دانش و آگاهي، بهترين راه رسيدن به هدف مي داند، پيوسته چشم به راه شنيدن مژده موفقيت و فوز و فلاح خويش است، لذا خداوند به پيامبرش مي فرمايد: «فبشّرهم بعذاب اليم» يعنى به آنان بگو: اى غافلان مغرور شما به جاي رسيدن به مطلوب شيرين و آسايش آرماني، به عذابي بسيار دردناک رسيده ايد و اين مژده رساتر از هر لفظ ديگرى اوضاع و احوال چنين افرادى را بيان مي كند. بنابراين نبايد «فبشرهم» را به «خبر بده» و «آگاه كن» ترجمه كرد. 4ـ آمدن لفظ به صورت نكره يا معرفه، هر كدام، به منظور خاصى است كه توجه نكردن به آنها، منظور گوينده را كاملاً عوض مي كند. مثلاً «هديً و رحمةً» سلسله مراتب و وسعت دامنه هدايت و رحمت را در برابر اشخاص گوناگون با مراتب فهم و درك و اخلاص و ايمان و ديگر حالات و صفات مي رساند. و «الهدى والرحمة» آن هدايت و رحمتى است كه در مورد خاص و مفهوم معين گفته شده است.گاه نكره، براى شناسانيدن موصوف به كسى است كه او را به خوبى مي شناسد ليكن از اين صفت يا اوصاف او غفلت مي ورزد و از جهت علم بلاغت نكته اى بيدار سازنده و آگاه كننده دارد. وقتى مي فرمايد: «ان الله بصير بالعباد» نه تنها بينايى خدا براى كسى ناشناخته نيست بلكه با اين بيان، شنونده را به ياد وجودى مى اندازد كه هميشه بينا بوده ولى او از بينش وى غفلت كرده است. بنابراين نبايد چنين انديشيد كه اگر ما «بصير» را به صورت نكره ترجمه كنيم، خدا را ناشناخته پنداشته ايم. 5ـ اجتناب از مترادف سازي: هر حرف و اسم و فعلي، نقش و جايگاه و معناى ويژه خود را دارد، با گذشت زمان و فراموش شدن كاربرد نخستين واژه، يا به علت هاى ديگر، الفاظ و معانى مشترك در زبان پديدار مي شود. ليكن در قرآن چنين حالتى پيش نيامده، آفريننده آن نه دچار فراموشى شده و نه تحت تأثير ديگر عوامل قرار گرفته است. لذا هر واژه را بايد در جايگاه خود قرار داد. مثلاً «ف» و «و» و «ثمّ» و «أو» همه حرف عطفند، ليكن عطف تفريع و ترتيب و تراخى و ترديد يا تقسيم، و به هيچ روى نمي توان هر يك را به جاى ديگرى ترجمه كرد؛ يا خلق و فطر و جعل و ذرأ؛ يا ضرر و خسارت و مانند اينها. 6ـ «عـلم، عقـل، فـكر، فـهم و شعور» نيروهاى متفاوتى هستند كه هر كدام براى رسيدن به هدف خاصى بايد مورد استفاده قرار گيرند. قرآن هم انسان ها را در هر موضوع و مسأله اى مورد خطاب قرار مي دهد و نيروى متناسب با آن موضوع را بر مى انگيزد يا خواستار برانگيختن آن نيرو مي شود. از اين رو ترجمه كردن هر يك به جاى ديگري، دانسته و يا ندانسته، دور ساختن و منحرف كردن خواننده از مسير مستقيم و هدفدار قرآن به شمار مى رود. 7ـ در زبان ساختارى عربي، گسترش و گوناگونى معنا در بردن لفظ به ابواب ثلاثى مزيد است. توجه نكردن مترجم به اين نكته اشتباهات فاحش فاجعه آميز به بار مي آورد، چنانكه توجه نكردن به زمان هاى مختلف فعل مانند ماضى بعيد و نقلى و استمرارى و ساده و مضارع و استقبال دور و نزديك و يا توجه نكردن به ادات حصر و تنبيه و مانند اينها نيز به تحريف مي انجامد. 8ـ توجه نداشتن به ظرايف و لطافت بلاغت: شيوه بيان قرآن معجزه اى انكارناپذير و آفرينشى هنرى بى نظيرى است. گاه با حذف فعل و يا اسم و صفتى و يا حرفي، منظور را مي رساند كه آوردن آنها به هيچ وجه چنين معناى رسا را ندارد. وقتى مي فرمايد: «وَ إذ يَرفَعُ ابراهيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيت وَ اسماعيلُ ربَّنا تَقَّبَّل مِنّا انَّكَ انتَ السَّميعَ العَليم» (البقره/127)، آن حالت خالصانه و سراسر تلاش ابراهيم و با درجه اى كمتر، اسماعيل را به تصوير مي كشد كه در همان هنگام بالا بردن پايه هاى خانه از درون جان دعا مى كنند و خواستار پذيرفته شدن نتيجه تلاش خود و جاويدان ماندن آن مي گردند، نه اينكه قبل از اقدام به عمل، طمعى بيش از اندازه داشته باشند يا پس از پايان ، به انديشه مزد و پاداش بيفتند و يا حتى با آوردن كلمه «قال» فاصله اى ميان خود و پروردگار شنوا و دانايشان ايجاد كنند. نمونه ديگر در سوره جمعه است. خداوند يهود را به افراد پرمدعاى بى عمل وصف مي كند و تمثيل زيباى حمارى كه اسفار را بر پشت حمل كرده درباره آنان مي آورد، لذا هنگامى كه برايشان پيام مى فرستد، با فرمان «قُل» پيامبر(ص) را واسطه مي سازد و آنان را شايسته خطاب مستقيم خويش نمي داند؛ اما بلافاصله كه موضوع رفتن و شتافتن به نماز جمعه را مطرح مي كند، مؤمنان را مستقيماً مخاطب مي سازد. و در هر دو مورد هم وصف فعلى «يا ايها الذين هادوا» و «يا ايها الذين آمنوا» را به كار مي برد، زيرا هر دو در راهند و در حركت، ليكن يكى از در حركت منفى و واپس گرا و رو به انحطاط، ديگرى در جهت مثبت و رو به رشد تكاملى و انسان ساز.
|